شوهرم یه اخلاق بد داره اینه که نمیتونه کنترل کنه که نباید استرس همه چیزو به من بده منم مثل خیلی از خانومایی که فقط فکر خودشون هستن که البته خیلی خوب کاری میکنن فقط فکر خودشونن نیستم جریان ازاین قراره که وقتی نامزد بودیم و پیش هم نبودیم خانوادش یه چیز میگفتن بهش مینداختنش به جون من قشنگ نسبت به من تحریکش میکردن و اونم انقد ضعیف و نادون هست که میومد قشنگ سرم خالی میکرد دو سه روز سر یه ماجرا الکی الکی اوقات تلخی میکرد دو سه روز چشم منو گریون میکرد بعد جالبه اخرشم میگفت اره تو بحث کردی تو کل کل شروع کردی الان سه ماهه که عروسی کردیم و باز من برای اولین بار تو خونه خودم این رفتارو ازش دیدم رفت بالا کولر درست کنه همسایه بالا بوده گفته اره اجاره خونه ها اینجور رفته بالا دیدم هراسون اومد پایین که وااااای چیکار کنیم اجاره میره بالا سر سالمون چه کنیم بهش گفتم حالا کو تا اردیبهشت سال دیگه خدا بزرگه شاید انشالله دستو بالمون باز بود تونستیم مقداری که صاحبخونه گفت اضافه کنیم یا جای دیگه خونه کرایه کنیم برگشته میگه نه تو به بابات بگو اون خونه که داده مستاجر با قیمت پایین تر بده به ما تو دخترشی باید بکنه برات اینکارو گفتم باشه حالا تا سر سالمون ببینیم چطور میشه فوقش میگم بهش اما اگه نداد نمیتونیم زورش کنیم یا توقع بیجا کنیم چون اجاره اون خونه کمک خرجشه شروع کرد دادو بیداد که اره تو فکر میکنی من میخوام سواستفاده کنم منم گفتم همچین فکری نمیکنم اما پدر خودت تو دستش ۲۰میلیون پول داشت ازمون قایم کرد دم عروسی نداد بهمون که بزاریم رو پول پیشمون باعث شد که من طلا بفروشم به ضرر برگشته میگه خب بابایه من نداد بابایه تو بده دخترشی خلاصه تا خود ساعت ۱شب هی گفت گقت منو گریه انداخت بعد خودش راحت گرفت خوابید شب تا صبح نتونستم چشم رو هم بزارم صبحم پاشدم دیدم پیام داده که اره من سال دیگه نمیتونم تهران خونه بگیرم میریم اسلامشهر چون میدونه من روش حساسم منم واسش پیام دادم که حالا صبر کن تا سر سال ببینیم چی میشه اصن دوباره پیام داده که اره تو داری به من فشار میاری و حرفایه دیگه بخدا قسم ازش نه لباس میخوام نه گردش انچنانی جوری که هنوز که سه ماه از عروسیمون گذشته ازش درخواست ماه عسل رفتن نکردم گفت پول مسافرتو پس انداز کنیم گفتم باشه خلاصه یه سری هم صبح اشک منو دراورد خیلی ازش دلم شکسته چون انگار منو مسئول زندگی میدونه و خودشو هیچ کاره احساس میکنه من باید واسش همه کار کنم باعث شدم تو دوران نامزدی ۵۰گرم طلا بخره پس انداز کنه با نخواستن هام اونوقت الان میگه تو منو تو فشار گذاشتی
خانوما تصمیم گرفتم چن روزی در مقابلش سکوت کنم هرچی گفت جوابشو ندم بلکه خسته بشه فوق العاده ادم بی منطقی هست امروز بهش گفتم فقط واگذارت میکنم به خدا
دم عیدی مادرش پدرشوهرمو ۴میلیونو نیم تو خرج انداخت اونوقت من با ۵۰تومن واسه خودم مانتو دوختم یه شلوار لی از حراجی ۲۰تومن خریدم کیف و کفشم هم که واسه عقدمو پوشیدم عید روسری هم که مادرش واسه تولدم داده بود سرم کردم نزدیک ۱۵۰تومنم میوه شیرینی خریدیم واسه خونه اونکقت میگه تو منو تو فشار گذاشتیم
بنظرتون سکوت حرکت خوبیه؟واقعا دلم شکسته از این رفتاراش که تمام بار مشکلاتو میزاره رو دوش من تهدیدم میکنه به جااینکه بگه این زن خونس من باید تامینش کنم تنش بهش وارد نشه