2737
2739
عنوان

خاطره زایمان بعد ده سال

| مشاهده متن کامل بحث + 1556 بازدید | 37 پست


و یکی دیگم درد داشت ولی کم اصلا مثل من که نبود تازه یکسانت باز بود گفتن وزنش سنگینه و باز نمیشه دیشب تا الان یکسانته اونم بردن سزارین اون یکی هم که بی سرو صدا فقط بشین و پاشو میکرد روی همون تخت😄 شش سانت باز بود همش بهش می گفتن آفرین خوبه خوبه بعد

عشق دارم یه تیکه ماه 😘💓کسی چپ نگاش کنه طرفش منم من. 😄اسمشو بد صداش کنه طرفش منم من 😄نگاه. نگاه خنده هاش کنه طرفش منم من

ببین منم به همین مشکل خورده بودم.😢خانمای اینجا بهم دکترساینا رو معرفی کردن و منم از یکی از دکتراش ویزیت آنلاین گرفتم از خونه. و خیلی راضی بودم و مسالمم حل شد😍 بیا اینم لینکش ایشالا که مشکل توهم حل بشه😘

الان همه فهمیدید استارتر اصفهانیه ؟؟؟ چرا اصفهانیا با لهجه مینویسن ؟؟؟ چرا هیچ شهر دیگه ای با لهجه ...

اره خیلی زرنگی   

عشق دارم یه تیکه ماه 😘💓کسی چپ نگاش کنه طرفش منم من. 😄اسمشو بد صداش کنه طرفش منم من 😄نگاه. نگاه خنده هاش کنه طرفش منم من


اومدن منا معاینه کردن و گفتن چهارسانتی وای خدا بعد از این همه درد کشیدن هنوز چهارسانتم انقدر دلم میخاست بجای اون هم تختیه بودم که هفت سانت بود 😔و بعد ده دقیقه بعدم خودش گفت فک کنم بیشتر شده بلشه باز معاینه اش کردن و سریع بردنشواسه زایمان تو همون درد کشیدنا همه هواسم بعش بود اتاق بغلی اتاق زایمان بود و از اون درایی که کیپ نمیشه و فقط باز میشه وسط بود و قشنگ داشتم همه چیز را میدیدم جوری نبود که بگم می‌ترسیدم از تخت زایمان نه اتفاقا میخواستم هر چی زو تر برم اونا و خلاص بشم کم کم اون امپولی که زدن اثرش را از دست میداد و دوباره هوشیار بودم و دردا را قشنگ حس میکردم مرتب. بچم روم فشار میاورد و نا خودآگاه بدونی که بخام زور میزدم بهم می گفتن زور نزن سروبکست و رم میکنه نمی تونی زایمان کنی بچه نمیتونه بیاد از درد میمیری زور نزن😱 وقتش نیست وقتی رفتی روی تخت زایمان باید زور بزنی ولی دست خودم نبود و زور میزدم یعنی با هر فشار و درد زور میزدم. همه بیمارستان جیع من بود ساعت چهار بود یه زنه ساعت یک اومد اونجا پنج سانت بود و خیلی راحت ساعت چهار هم زایمان کرد و دیدم داره بچشو شیر میده اونی که چن دقیقه پیشتر هم برده ذبودنش اومد بچه شو آوردن شیر داد نگاش میکردم با گریه می گفتم خوش بحالت راحتدشدی میگفت تو هم میشی تحمل کن😌 تو این حرف زد نا میگفت والا باید سزارینت میکردن

عشق دارم یه تیکه ماه 😘💓کسی چپ نگاش کنه طرفش منم من. 😄اسمشو بد صداش کنه طرفش منم من 😄نگاه. نگاه خنده هاش کنه طرفش منم من
2728

ساعت شش بود که تازه یه دختره اومد که شناختمش همیشه که می رفتم دکتر واسه چکاب اون ماما مطب بود وزن وفشار و صدای قلب نی نی را چک میکرد😍 از صبح ندیده بودمش گفت اومدم کمکت کنم تا راحتر  زایمان کنی با عصبانیت گفتم زحمت کشیدی   پس دکتر کو😡گفت روز عید بوده و نتونسته بیاد بجاش خانم دکتر پزشک پور میاد گفتم اونم نیست بسلامتی. گفت چرا دیدمش من اومده که همونموقع اومد تو و گفت چند سانته به مامایی که همراهش بود اونم گفت آخرین بار چهاربوده دکتر اومد معاینه کرد و گفت هشت شد حاصرش کنین کم کم من دیگه این کلمه را که شنیدم پر در اوردم گفتم باشه بریم؟ و از تخت اومدم پایین چون کم کم که از درد بی تاب شده بودم و نظافتچی اومد زمین را طی بکشه چون همه جا را تکه تکه. نجسو خونی کرده بودم دیگه رو تخت بودم گفتن عجله نکن که همین که دو قدم رفتم حس کردم سر بچم پایین هه

عشق دارم یه تیکه ماه 😘💓کسی چپ نگاش کنه طرفش منم من. 😄اسمشو بد صداش کنه طرفش منم من 😄نگاه. نگاه خنده هاش کنه طرفش منم من
خیلی واضح که بجای من را مینویسند منا ،، کلا یه آ. اضافه میکنن به اخر کلماتشون

اره درسته خخخخخ

عشق دارم یه تیکه ماه 😘💓کسی چپ نگاش کنه طرفش منم من. 😄اسمشو بد صداش کنه طرفش منم من 😄نگاه. نگاه خنده هاش کنه طرفش منم من
2740


بهشون گفتم نگاه کردن و سریع با ویلچر بردنم روی تخت زایمان روی تخت گفتن حالا زور بزن از اون زورایی کا از ظهر میزدی هرچی میگفتیم نزن گوش نمی دادی من زور میزدم اما بچه ام طفلک چون ازصبح کیسه اب پاره شده بود و تلاش کرده بود خسته بود و فشار نمی اورد😢 خودم هی زور میزدم فایده نداشت دکتر افتاد رو شکمم و فشار سرش معلوم بود ولی نمیومد گفتن. چاره نیست باید با دستگاه ساکشن بیاریمش که گفتم نه تو را خدا دستگاه سر بچم اسیب میبینه دکتره که دید راصی نیستم گفت با هر فشاری که من بهت میارم زور بزن چن تا فشار و زور بچم اومد وای خدا همه دردا رفت و راحت شدم😀 راحت از خوشحالی میخندیدم یکیشون گفت میدونی جنسیتشو پسره فقط سرم تکون دادم اره بعد نوبت بخیه بود

عشق دارم یه تیکه ماه 😘💓کسی چپ نگاش کنه طرفش منم من. 😄اسمشو بد صداش کنه طرفش منم من 😄نگاه. نگاه خنده هاش کنه طرفش منم من

با هر کوک میزدن جیع من هوا بو. می گفتم بی حسی بزنین یکی میگفت زدیم منتها این قسمت از بدن کامل بی حس نمیشه طاقت بیار یکی دیگه هم میگفت چقدر تو بد بودی دیگه خواهشن حامله نشو شدی بیمارستان ما نیا 😂عوصی انگار خیلی بهم سرویس دادن یکی دوش و حموم اگه گرفته بودم شاید زودتر زایمان کرده بودم اما در اصل باید سزارین میشدم بعد نی نی مو آوردن گذاشتن لخت روی سینم😘😍 شصت دقیقه همینجوری بود نگاش کردم خدایااااا الهی فداش بشم عزیزمو. 😘😍خوشحال بودم از این نعمت خدا بعدبچمو بردن و اومدن آموزش شیر دهی و همین دادن که رفتن شام اوردن منم که فارع شده بودم از همه چیز انگار یک شبانه روز درد و گشنگی کشیده بودم حمله کردم به غذا😁همه پرسنل می گفتن فلانی فارع شد 😉فرداشم دکتر اومد مرخصم کرد خیلی ناراحت بودم شوهرم زودتر شنبه نمیومد 😔و تلفتی که حرف زدیم فقط از خوشحالی زایمان کردنم و ناراحتی نبودنش در کنارم گریه میکرد ولی من. باصداش نیرو و انرژی که از دست داده بودم و بدست اوردم 😘 بعد کهدفرداش مرخص شدم و اومدم خونه اول خواهرم که راه دوره اومد😜 خوشحالم کرد بعدم شوهرم اومد😜 خوشحالم کرد و از همه بیشتر که پسر گلم خوشحالم کرد فداش بشم😘😍

عشق دارم یه تیکه ماه 😘💓کسی چپ نگاش کنه طرفش منم من. 😄اسمشو بد صداش کنه طرفش منم من 😄نگاه. نگاه خنده هاش کنه طرفش منم من

خیلی کامل توصیح دادم فک نکنم سوالی مونده باشه   ولی اکه هست در خدمتم  

عشق دارم یه تیکه ماه 😘💓کسی چپ نگاش کنه طرفش منم من. 😄اسمشو بد صداش کنه طرفش منم من 😄نگاه. نگاه خنده هاش کنه طرفش منم من
الهی.زنده باشه پسرت.به سلامتی بزرگش کنی ایشالا.

ممنون عزیزم   

عشق دارم یه تیکه ماه 😘💓کسی چپ نگاش کنه طرفش منم من. 😄اسمشو بد صداش کنه طرفش منم من 😄نگاه. نگاه خنده هاش کنه طرفش منم من
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687

داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته

دورهمی

markooo | 23 ساعت پیش