2733
2734
عنوان

خاطره زایمان بعد ده سال

1556 بازدید | 37 پست

دوستان خاطره زایمانم تایپ کردم میزارم بخونین ولی از الان میگم من زایمان م خیلی سخت بود  

عشق دارم یه تیکه ماه 😘💓کسی چپ نگاش کنه طرفش منم من. 😄اسمشو بد صداش کنه طرفش منم من 😄نگاه. نگاه خنده هاش کنه طرفش منم من

بزار بزار😍

در گاوبازی؛ جایزه نفر اول به کسی تعلق می گیرد که نسبت به حملات گاو بهترین جا خالی را داده باشد!  نه به کسی که با گاو درگیر می شود ... در زندگی هم اگر گاوی به سمت شما می آید کنار بکشید...

ببین منم به همین مشکل خورده بودم.😢

خانمای اینجا بهم دکترساینا رو معرفی کردن و منم از یکی از دکتراش ویزیت آنلاین گرفتم از خونه. و خیلی راضی بودم و مسالمم حل شد😍

بیا اینم لینکش

ایشالا که مشکل توهم حل بشه😘


صبح روز پنجشتبه بود هشتم شهریور سال نود وهفت روز عید غدیر خم بود و تعطیل رسمی صبح ساعت هفت از خداب بیدار شدم دیدم شلوار و لباس زی رم خیس شده حس کردم شاید تو حاملگی شب اداری هم بهم اضافه شده ☺️سریع بلند شدم از جام که دیدم نه قضیه چیز دیگه هست و ادامه هم داره همینطور از پام اب سر میخورد دست نگاه کردم دیدم اب شفافه.  فهمیدم مال کیسه ابه و پاره شده کیسه با خودم گفتم از بس دیشب تکون تکون خورد تا کیسه را سوراخ کرد نی نی م 😔اولین جیزی که به فکرم اومد و ناراحتم کرد این بود که حالا بدون اینکه شوهرم نیست چطور برم برای زایمان شوهرم پیشم نبود سرباز بود و فقط در صورت نامه دکتر جهت زایمان همسرش میتونست مرخصی بگیره و در کنارم باشه😔 ولی دکتر زنان نامه داده بود برای هیجدهم سهریور یعنی ده روز دیگه ولی پیش بینی همچین روزی را هیچکدوم نکرده بودیم بجای اینکه زنگ دکتر بزنم زنگ زدم پادگان شوهرم و پرسیدم که الان نامه بستری بیمارستان بیارم مرخصش میکنین گفتن عیده و تعطیلیه اونی که باید مرخصی امصا بزنه نیست دیکه ناامید شدم و یواش یواش رفتم پیش مادر شوهرم از دم در اتاق صداش کردم چون برادرسوهر مجرد داشتم نخاستم اون متوجه بشه من از وقتی شوهرم رفت واسه سربازی شبا را خونه مادر شوهرم که طبقه بالای منزلمون بود میخابیدم که. تنها نمونم بالخره مادر شوهرم همرام شد و رفت از پایین خونه خودمون ساک نی نی را اورد😍 ومنم تلفنی به مادرم زدم و به اآ بجیام هم پیامک دادم که دارم می رم واسه زایمان چون زنگ میزدن نگران میشدن شوهرم گوشی ش خاموش بود هنوز و زودتر یازده دوازده روشن نمی کرد چون پادگان ازاد نبود تلفن همراه بالخره با مادرشوهرم راهی شدیم بیمارستانی که باید زایمان میکردم از اونجا که کیسه آبم پاره شده بود نولر قلب   نی نی را گرفتن و ماما اومد معاینه کرد گفت سه سانتی و بهم لباس پوشوندن جواهر و گوشواره که از هفت ماهگی بیرون اورده بودمشون مادرشوهر م بودنش بی فایده بود واسم اب میوه اینا خرید و رفت

عشق دارم یه تیکه ماه 😘💓کسی چپ نگاش کنه طرفش منم من. 😄اسمشو بد صداش کنه طرفش منم من 😄نگاه. نگاه خنده هاش کنه طرفش منم من
2731


منم همین تخت و اتاقی که سال پیش بچه اولمو سقط کرده بودم😔 داداشی نی نیمو روی همین تخت خوابیده بودم و الان امسال واسه زایمان نی نی م اومدم 😍یه لحظه چشمم که افتاد تو دلم خدا را شکر کردم که این یکی را تا زایمان حفظ کرد روی تخت نشستم چون صبحانه چیزی نخورده بودم اب میوه و کیک خوردم درد چیزی نداشتم هم اتاقی ها را نگاه میکردم و با چن تاشون هم سوال جواب می کردم که مثلا چن سانتی. بچه چندمته و این حرفا که پرستاره اومد امپول زد توی سُرم دستم گفت امپول فشاره کم کم دردت شروع میشه اینا گفت رفت پنج دقیقه نشد که دردم شروع شد😢. وای درد ای شدید شدید انقدر که دیگه زمین و هوا را تشخیص نمی دادم از تخت میومدم پایین و روی زمین میخوابیدم و پاهام جمع میکردم تو شکمم پرستار و ماماها دو سه تایی اومدن هر کدوم چیزی گفتن یکی میگعت فشارش قطع کنین چرا اتقدر زیاد کردین سرم شو یکی میگفت خیلی زود دردش گرفته. و هنوز سه سانته انقدر درد داره بخاد اینجور کنه که فشارش افت میکنه بچش قلبش افت میکنه. اون یکی عجله ای می رفت دستگاه نوار قلب بیاره حرفاشون به ترسم اضافه میکرد سرم را میخلستن قطع کنن که درد م انقدر شدید نباشه همشون موافق نبودن میگفتن دردش برمیگرده و می ره  و بالخره زنگ. دکتر زدن گوش دادم وسط درد کشیدنام ماماهه به دکترم میگفت کیسه آبش پاره شده سه سانته و ازش پرسید سزارین کنیم که فک کنم دکتر گفته بود نه😡 که گفت باشه پس همون فشار را وصل میکنیم دوباره چون قطع کرده بودن یک کم دردم کم شده بود اومدن وصل کردن که درد ام شروع شد و دوباره از خود

عشق دارم یه تیکه ماه 😘💓کسی چپ نگاش کنه طرفش منم من. 😄اسمشو بد صداش کنه طرفش منم من 😄نگاه. نگاه خنده هاش کنه طرفش منم من

پسر منم ۱۸ شهریور ۹۰ دنیا اومد😊

در گاوبازی؛ جایزه نفر اول به کسی تعلق می گیرد که نسبت به حملات گاو بهترین جا خالی را داده باشد!  نه به کسی که با گاو درگیر می شود ... در زندگی هم اگر گاوی به سمت شما می آید کنار بکشید...
منم همین تخت و اتاقی که سال پیش بچه اولمو سقط کرده بودم😔 داداشی نی نیمو روی همین تخت خوابیده بودم و ...


بین نوشته ها یه اینتر بزن

هر کو نکاشت مهر و ز خوبی گلی نچید، در رهگذار باد نگهبان لاله بود ... نیچه معتقد است فلاسفه فیلسوف متولد میشوند، روح حقیقت طلبی و علاقه مندی به تجزیه و تحلیل و حل مشکلات و تفکر نقادانه را میتوان در فرد با آموزش پروراند، اما برای بعضی از آدمها حقیقت خیلی مهم است، درست بودن و خوب بودن معنایی بسیار قوی برای برخی از افراد دارد، من هم چنین آدمی هستم من همیشه خیلی مشتاق بوده و هستم که بدانم بالاخره کدام حرف درست است و کدام نیست، زیر بار حرف زور رفتن برای من بسیار دشوار است.





!!!

در گاوبازی؛ جایزه نفر اول به کسی تعلق می گیرد که نسبت به حملات گاو بهترین جا خالی را داده باشد!  نه به کسی که با گاو درگیر می شود ... در زندگی هم اگر گاوی به سمت شما می آید کنار بکشید...
2738
صبح روز پنجشتبه بود هشتم شهریور سال نود وهفت روز عید غدیر خم بود و تعطیل رسمی صبح ساعت هفت از خداب ب ...

۹۷ ؟؟؟

هر کو نکاشت مهر و ز خوبی گلی نچید، در رهگذار باد نگهبان لاله بود ... نیچه معتقد است فلاسفه فیلسوف متولد میشوند، روح حقیقت طلبی و علاقه مندی به تجزیه و تحلیل و حل مشکلات و تفکر نقادانه را میتوان در فرد با آموزش پروراند، اما برای بعضی از آدمها حقیقت خیلی مهم است، درست بودن و خوب بودن معنایی بسیار قوی برای برخی از افراد دارد، من هم چنین آدمی هستم من همیشه خیلی مشتاق بوده و هستم که بدانم بالاخره کدام حرف درست است و کدام نیست، زیر بار حرف زور رفتن برای من بسیار دشوار است.


بی خود شده بودم از شدت درد مرتب می گفتم خدایا منا بکش و جیغ و داد هوار به دکترم بد و بیراه می گفتم که چرا نمیاد مخصوصا وقتی گفتم طبیعی نمیخام نمیتونم تحمل کنم سزارین کنین گفتن دکترت گفت نه میتونی طبیعی بزای دیگه همش بهش بد و بیراه می گفتم زنگش میزدن میگفت عید بوده رفته اطراف شهر😳. و یه دکتر دیگه را جایگزین خودش کرد که زنگ.فلان بزنین بیاد و نمیتونم بیام دیگه از عصبانیت بد دهن شده بودم و لج باز وقتی میومدن پشت سرهم نوار قلب نی نیم را چک کنن دستگاه را نمیگرفتم کمکشون باید گوشی. چکاب را روی شکمم ثابت نگه می داشتم ولی وقتی داشتم از درد میپیچدم نمی شد و همکاری نمی کردم به کمک یه تسمه روی شکمم ثابت کردن ولی باز وقتی درد میکشیدم و خودما ای نور اونور میزدم تکون میخورد می گفتن اینجور میکنی نمیتونیم نوار قلب بچه ت را داشته باشیم یهو قلبش ضعیف بشه تقصیر خود ته از ترس که بچمو دست ندم یخورده همکاری میکردم ولی مگه درد میزاشت از روی تخت خود ما میکندم   و مینداختم زمین

عشق دارم یه تیکه ماه 😘💓کسی چپ نگاش کنه طرفش منم من. 😄اسمشو بد صداش کنه طرفش منم من 😄نگاه. نگاه خنده هاش کنه طرفش منم من


میومدن جمعم میکردن می گفتن عفونت میگیری نکن زمین بهداشتی نیست برام توپ اوردن گفتن خودتا بنداز روی این بازم منم با چه شتابی بلند میشدم خود ما پرت میکردم روی توپ و اه و ناله میکردم اصلا روی تخت نبودم و همش داشتم دور اتاق پایین میومدم و پیاده روی میکردم یعنی بنظر خودم ولی اینطور نبود بیشتر خود ما به درو دیوار میزدم مرتب صداشون میکردم اول با زنگ دیگه زنگ اصلا کارایی نداشت فقط صدا میکردم بلند فریادمیزدم و با قسم ازشون میخواستم بیان منا راحت کنن صدام گرفته بود از شدت صدا کردن. ولی کسی نمیومد همه رفته بودن ناهار می گفتن اینام بالخره تا هفت سانت هشت سانت بشن ما اومدیم بالخره اومدن و یکیشون گفت بخاب میخام امپول بزنم برات همینجوری خم شدم روی تخت ایستاده واسم زد و گفت این مورفینه ارومترت میکنه فقط هواست باشه سرت گیج نره بگیر بخاب رو تخت  اخه اصلا رو تخت نمیخابیدم😜 خیلی هم که سرپا بودن خستم میکرد ملافه روی تختم، را مینداختم کف زمین و میخوابیدم و پا هام فشار میدادم تو شکمم فک میکردم روی تخت دردم بیشتر میشه😄 همین جور که امپوله اثر میکرد انگار همه چی و چن تا چن تا می.دیدم. وقتی راه میرفتم تلو تلو میخوردم😂  هم اتاقیا یکی که بچه ش قلبش ضعیف شد بردن واسه سزارین سریع تو همون بیهوشی بود تقریبا که سریع انگشتش  زدن. تو استاپ و روی رضایت نامه زدن

عشق دارم یه تیکه ماه 😘💓کسی چپ نگاش کنه طرفش منم من. 😄اسمشو بد صداش کنه طرفش منم من 😄نگاه. نگاه خنده هاش کنه طرفش منم من
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687
2730
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز