دیشب میگرنم گرفت داداشم و خانمش خوابوندنش.
ساعت ۳ بهم تحویل دادن. پنج با گریه بیدار شد شوهرم مامانمو صدا زد گرفت تمیزش کرو بهش شیر خشک داد. ۱۰ صبح حالم بهتر شد بردم شنوایی سنجی .
اومدیم خوابید گریه کرد بی قراری. ۴و نیم بردمش آتلیه انقدر گریه کرد نتونست عکس بگیره عصر مامانم حمومش کرد. الانم خوابه بیدار شه بیچاره ام.