گلمهر جان، عزیزم. یه نصیحت خواهرانه. واسه همه لحظات زندگی!
عزیز خواهر شما ناراحت باشی یا شاد، این لحظه ها می گذره! قرار نیست به حکم مادر بودن افسرده باشی، احساس گناه کنی!
من متوجه نمی شوم وقتی میگی چرا من باید این اتفاق واسه ام بیوفته؟! مگه تا حالا دیدی زندگی کسی بدون درد باشه؟ خوشبختترین ادما یه نقطه تلخی توی زندگی شون هست. با این حس گناه، با این حس تلخ، با این مقایسه هیچ چیز جز افسردگی و خستگی نصیبت نمیشه!
عزیز خواهر، خدایی که از مادر به ما مهربانتره، تقدیرت را اینطور دیده، درسته سختی کشیدی اما منصفانه، یعنی واقعا بعد از سختی شیرینی نبود؟!!
درسته فاطمه نازبانو بوده و دیر امده بغلت، اما وقتی امد غم اون هشت سال را واسه ات شیرین نکرد؟
درسته روزهای بعد تصادف سخت بود اما همین بودن الانش واست غنیمت نیست؟!
عزیزم همه زندگی سعی کن مثبت اندیش باشی، یعنی از این تصادف فقط سختی هاش دیدی؟ روزهای شیرین نداشت؟ لحظه های خوش نداشت؟ اینکه دیدی خانواده ات چقدر برای تو و دخترت دلنگرانن، اینکه همسر مهربانی داری که هر لحظه تکیه گاهت بود اینکه توی دنیای به این بزرگی یه سایتی باشه و به کاربرایی که هر کدام یه جای دنیا هستند و هر کدام برای خودشون مشکلاتی دارند اما دلشون واسه تو و دخترت می تپه و برات ذکر و صلوات و دعا دارند واسه ات شیرین نبود؟
عزیز ناشکری درست نیست. من دو ماه با فاطمه جانم بیمارستان بودم. لحظه لحظه ای را که میگی درک می کنم. سختی هات را با تمام وجود می فهمم. حرفهایی که میزنم حرف کسی نیست که خارج یه ماجرا باشه و فقط بخواهد نصیحت کنه! اما من میگم تو شاد باشی و غمگین این روزا می گذره، اما از گلمهر شاد یه خانواده شاد می مونه که از یه مرحله سخت با قهرمانی گذشتند. از گلمهر غمگین یه مادر افسرده می مونه که خدای نکرده چند ماه بعد اثر این استرس ها و افسوس ها میشه یه مریضی روحی یا جسمی!
انتخاب با خودته بانو!
اما حالا که می خواهی انتخاب کنی یه نگاهی هم به فاطمه نازت بکن، ببین دخترکت مادر شاد می خواهد یا غمگین؟
یه نگاه به همسرت بکن، ببین از در میاد داخل بعد از اون مشکلات و درد مریضی بچه و هزینه های بیمارستان و کار درمانی و و و دوست داره یه همسر شاد و مرتب و خونه گرم ببینه، تا بشه کنج آرامشش، یا دوست داره همسر افسرده و با حسرت و دل آزرده ببینه؟
انتخاب با تو هست بانو، تو ستون خانواده ای. ببین چی واسه خودت و دلت و خانواده ات بهتره