چقدر عجله دارى
زنگ ميزنن حالا😃😃
مامانش روزی ده بار زنگ میزد
اخر بابا مامانم جوابشو نمیدادن گوشی و خاموش کردن😄😄😄مامانم میگفت نهههه
مامانش میگفت پسرم حیفه ...خیلی خوبه😄😄😄راستم میگفت بیچاره
اون دیگه مشکل طرفینه که نمیدونن از هم چی میخوان. من وهمسرم دو تا فاکتور اصلی داشتیم که هر دو به به اونها پایبند بودیم و «بله» گفتیم، باقی مسائل حاشیه بپد برامون که با هم گذشت، با ساختن، با کمک هم حل کردیم و چون زندگیمونو از لحاظ اخلاقی با معیار خودمون ساختیم، عاشقانه دوست داریم و با اینکه سنی نداریم اما الگوی خیلی بزرگترای از خودمون هستیم.
من که از همون شب که شوهرم اومد خواستگاری فهمیدم پسندیده بدحور😄البته ما ی آشنایی خانوادگی قدیمی داشتیم باهم
وقتی رفتیم صحبت کردیم برگشتیم پیش بقیه چنان انرژی گرفته بود و حرف میزد که نگو و نپرس
مامانشم فرداش زنگ زد😁برای چند روز بعد قرار گذاشت
دوباره فرداش زنگ زد برا زودتر قرار گذاشت گفت پسرم گفته دلم تنگ شده😐
ولی معمولش اینه که فردا نهایت پس فرداش زنگ میزنن
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیستجدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
31 ثانیه پیش
31 ثانیه پیش
34 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
