من دوران دانشجویی از ی دختر ب نام صفورا خیلی خوشم میاومد دوسش داشتم وقتی میدیمش دلم میلرزد دست و پام رو گم میکردم قد متوسط چادری پوست سفید چشم درشت و رنگی بعضی وقتا عینک هم میزاشت.هنوز بعد شش سال تو ذهنمه یادش بخیر.نمیکنم چرا بهش نگفتم.اونم منو دوس داشت از رفتارش معلوم بود.عین من میشد.باهاش حتی ی کلمه حرف هم نزدم!!!!!!!
من مشهد درس خوندم.اون مشهدی بود من شیرازی؟!
گفتم شهرا از هم دورن سلیقه ها متفاوت تصمیم خوبی نیست . بعد چند وقت درس و کار فکرش رو از سرم میندازه !!!!
بعد این همه وقت نشده.چیکار کنم؟؟؟؟