اولیش خودم...از بس خانوادم باهام بد بودن دوسم نداشتن مامانم راه و بیراه ب پیرزنای محل میسپرد شوهر پیدا کتین برلش ابرو برام نذاشت...همیشه خدا تو خونمون پسر سالاری بود هر چیز خوبی برا پسرا بود..از ی غذا ساده بگیر تا چیزای بزرگتر مثه پول...
من خیر ندیدم از مجردی..همش گریه نا امیدی...غصه..