من و خواهرم دوستهای خیالی زیادی داشتیم یه چیزی حدود ده نفر یه خانواده پر جمعیت که همشون تو ب خونه بودن هر کدوم یه شهصیت و یه اسم داشتن هرکدومشون بالهجه خاصی حرف میزدیم ...وای همش در نقش اونا بودیم تا من ازدواج کردم دیگه تموم شدن
بعد با دخترم شروع کردم هههه اونم خوشش میومد الان برای پسرم میکنم غش میکنه از خنده اونم یه دوست خیالی داره اسمش کیومرث هست هههه