ما تعطیلات عید هفته اول جاریم اینا اومدن عیددیدنی خونه ما ما هم بعدش مسافرت بودیم بعدشم نشد بریم اونجا دیگه حالا میخوایم بریم
که جاریم زنگ زد اصرار که از شام بیاین
حالا خواهر شوهرم زنگ زده بهش گفتم میخوایم بریم میگه از شام نرین دستشون تنگه
حالا اصلا اینجوری نیستاااااااااااا منم اصلا دلم نمیخواست از شام بریم خود جاریم خیلی اصرارر کرد
در ضمن دستشونم اصلا تنگ نیست این تزهای خواهر شوهریه
اه اه اه