امروز رفتم یه دورهمی زنونه...یه خانمی بود چندسال از من کوچیکتر و یه پسربچه ناز داشت.خدا ببخشه بهش الهی...یکی دونفر هم شروع کردن گیر دادن به من..چرا بچه نمیاری؟وقتشه...دیرمیشه ها..
دلم گرفته ...خیلی زیاد..اللن دارم با گریه مینویسم
تنها کسی که میتونم باهاش درددل کنم شوهرمه..اون به اندازه کافی فکر و خیال داره نمیشه که همش برم جلوش گریه کنم.
حتی به مامانم نمیتونم چیزی بگم..چون میدونم رفتارای بعدیش چطوریه..بجای اینکه اون منو دلداری بده من باید بهش دلداری بدم .
خدایا من این ماه عهد بستم باهات..لطفا ناامیدم نکن 😢
دلم داره میترکه از غصه....اگه گناه نبود خودمو راحت میکردم ازبن دنیا😢