من کلا از نظر مالی به پدرم درخواست نمیدام 19 سالم بود رفتم سرکار بعدش کنکور دادم
کار میکردم به پدرم کمک میکردم
ولی در عوض اونم خیلی دوستم داشت یادمه شبی که فوت کرد صبحش من تعطیل بودم خواب بودم رفته بود صبح زود برام نان بربری خریده بود میدونست دوست دارم اومد بیدارم کرد گفت صبحانه بخور بعد دوباره بخواب
تو عمل مهربونی میکرد به زبون نمیاورد
پدرها تو زندگیشون خیلی سختی میکشن مخصوصا با این وضع و اوضاع جامعه بنظرم عزیزم به دل نگیر ی صباحی مهمون شما هست و در نهایت میره خاطره خوب هست که میمونه