2733
2734
عنوان

تو رو خدا بگین با بابام چیکار کنم؟

| مشاهده متن کامل بحث + 412 بازدید | 32 پست

اسی با اجازه ت یه سوال

اگ تل گرام با یه شماره دیگه نصب کنم روی گوشی خودم یارو ک بهش پیام بدم میفهمه؟؟من الان چون هنگم فکرم نمیاد 

زود جواب بدید لطفااااا

 لایک نکنید لطفا...ریپلای فقط           خدایا شکرت           
نمیتونم.کاش میتونستم.آخه کدوم پدری اینقدر بی رحمه

ببین بی رحم نیست ولی مریضه . پدرها وقتی پیر میشن خیلی اخلاقاشون بد میشه من درکت میکنمم ولی دو تا راه داره . یا باید داداشت پایه باشه و فرار کنه یاااا .... حرص نخووور

هر چی آرزوی خوبه مال تو دوستم
ببین نظرات اینجا خیلی خوبه ها ولی تهش ادم نیاز داره یه ادم متخصص بهش بگه چیکار کنه. من خودم هربار مساله اینجوری برام پیش میاد میرم سراغ دکترساینا. بیا اینم لینکش بعد تازه خیالمم راحته که اگر مشکلم حل نشه پولمو کامل برمیگردونن.



اسی با اجازه ت یه سوال اگ تل گرام با یه شماره دیگه نصب کنم روی گوشی خودم یارو ک بهش پیام بدم میفهمه ...

خود یارو؟آره دیگ بش پیم میره از تلگرام

همچنین تمام مخاطبا تو بهش میره 

ولی اگ به کس دیگ پیم بدی ن نمیفهمه

اونی میشم که بالاسری بگه بنده منه هااا...
ببین بی رحم نیست ولی مریضه . پدرها وقتی پیر میشن خیلی اخلاقاشون بد میشه من درکت میکنمم ولی دو تا راه ...

پیر نیست.خیلی عجیب غریبه.سالم هم بود همین بود.

مامانم مریض بود.شیمی میشد.این با دوستاش میرفت تفریح.

تازه تو اون دوران به مامانم بد و بیراهم میگفت.

همه وظایفش رو تا الان ما انجام دادیم

عقیده میتواند عقیده من باشد،ولی حقیقت نمی تواند حقیقت من باشد.چون حقیقت متعلق به هیچ کس نیست و برای همین است همیشه بر سر عقیده میجنگند نه بر سر حقیقت
2728
اسی با اجازه ت یه سوال اگ تل گرام با یه شماره دیگه نصب کنم روی گوشی خودم یارو ک بهش پیام بدم میفهمه ...

اگه شماره ی قبلیوتو داشته باشه اره میفهمه

هر چی آرزوی خوبه مال تو دوستم

کاش بابای من الان بود حاظر بودم شبانه روز کنارش باشم و چشم هاشو نگاهشو دردونه گفتن هاشو میشنیدمو و میدیدم 

پریشب خابشو دیدم که من فقط کنارشم 

قدر پدرت رو بدون حالا هرچقدر بداخلاق هست 

من دلم میخواد بابام بود حتی از شبانه روز کتکم میزد 

کاش بابای من الان بود حاظر بودم شبانه روز کنارش باشم و چشم هاشو نگاهشو دردونه گفتن هاشو میشنیدمو و م ...

کاش بداخلاق بود.توضیحش سخته.یه آدمی رو تصور کن که هیچ احساسی نداره.هیچی.

نوجوون که بودم یه بار گفت کاش شما دو تا رو میکشتم تا راحت تر باشم.دقیقا روز قبل از کنکور گفت.

عقیده میتواند عقیده من باشد،ولی حقیقت نمی تواند حقیقت من باشد.چون حقیقت متعلق به هیچ کس نیست و برای همین است همیشه بر سر عقیده میجنگند نه بر سر حقیقت
2738
شوهرت خیلی مرد خوبیه که حاضره بره جای داداشت اینجور ادما کم پیدا میشن

آره.خیلی.بنده خدا تو این مدت پا به پام بیمارستان بود

عقیده میتواند عقیده من باشد،ولی حقیقت نمی تواند حقیقت من باشد.چون حقیقت متعلق به هیچ کس نیست و برای همین است همیشه بر سر عقیده میجنگند نه بر سر حقیقت
تو این دنیای کثیف امن ترین آغوش مردانه آغوش پدر هست  بابای من 5 ساله خوابیده .. از همون خواب ه ...

منم خیلی دلم همچین آغوشی میخواد.

یه بار حالم خیلی بد بود.بهش گفتم حال روحیم بده.ولی الان نمیتونم حرف بزنم.فردا بهت میگم.

فرداش پیام داد سردردی که 40 ساله دارم بهتر نشده.یه دکتر خوب برام پیدا کن.

حتی نگفت تو چه مرگت بوده😭😭

عقیده میتواند عقیده من باشد،ولی حقیقت نمی تواند حقیقت من باشد.چون حقیقت متعلق به هیچ کس نیست و برای همین است همیشه بر سر عقیده میجنگند نه بر سر حقیقت
اگه شماره ی قبلیوتو داشته باشه اره میفهمه

یعنی چی.شماره ای ک میخام باهاش نصب کنم مثلا شماره مامانمه ک تل و واتس و اینا نداره و گوشیش ساده س.من میخام نصب کنم و به یکی پیام بدم .اونی ک میخام بهش پیام بدم میتونه منو بشناسه؟؟؟

 لایک نکنید لطفا...ریپلای فقط           خدایا شکرت           
کاش بداخلاق بود.توضیحش سخته.یه آدمی رو تصور کن که هیچ احساسی نداره.هیچی. نوجوون که بودم یه بار گفت ...

ی پدر هیچ وقت راضی به مردن بچه هاشون نمیشن 

پدر منم عصبی بود بخاطر اتفاق ها و ناملایمات دوران کودکیش کلا عصبی و خشن بزرگ شده بود ولی با همه اینا بابام بود 

اگه کسی دعوام میکرد بهش میگفتم حالا الان باید بع عکسش بگم 

حاظرم هزار بار جای تو باشم 

ی پدر هیچ وقت راضی به مردن بچه هاشون نمیشن  پدر منم عصبی بود بخاطر اتفاق ها و ناملایمات دوران ...

بهش میگفتی چیکار میکرد برات؟

عقیده میتواند عقیده من باشد،ولی حقیقت نمی تواند حقیقت من باشد.چون حقیقت متعلق به هیچ کس نیست و برای همین است همیشه بر سر عقیده میجنگند نه بر سر حقیقت
بهش میگفتی چیکار میکرد برات؟

من کلا از نظر مالی به پدرم درخواست نمیدام 19 سالم بود رفتم سرکار بعدش کنکور دادم 

کار میکردم به پدرم کمک میکردم 

ولی در عوض اونم خیلی دوستم داشت یادمه شبی که فوت کرد صبحش من تعطیل بودم خواب بودم رفته بود صبح زود برام نان بربری خریده بود میدونست دوست دارم اومد بیدارم کرد گفت صبحانه بخور بعد دوباره بخواب 

تو عمل مهربونی میکرد به زبون نمیاورد 

پدرها تو زندگیشون خیلی سختی میکشن مخصوصا با این وضع و اوضاع جامعه بنظرم عزیزم به دل نگیر ی صباحی مهمون شما هست و در نهایت میره خاطره خوب هست که میمونه

2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687