سلام بچه ها
شما وقتی یه نفر تو زندگیتون فضولی میکنه یا ازتون سوالی میپرسه که بهش مربوط نیست چیکار میکنین؟
من واقعا با این قضیه مشکل دارم چون واکنش درست نشون نمیدم. یا سکوت میکنم یا با سادگی جواب میدم. بیشتر مشکلمم با دوستامه.
البته قبول دارم من با سادگی بیش از حد خیلی چیزا میگم بعدش اعصابم خورد میشه که چرا اصلا این حرفها رو زدم.
مثلا یه بار دانشگاه بودم شوهرم به من زنگ زده که برای یه کاری برم خونه مادرشوهرم که نزدیک دانشگاست. منم چون شوهرم اکثرا میاد دنبالم دیگه به دوستام موقع خداحافظی گفتم دارم میرم اونجا شوهرم کار داشت نیومد (حالا الآن که دارم مینویسم به خودم میگم اصلا چرا گفتم) دوستم میگه خب بیا با من بریم خوابگاه شوهرت میدونه میخوای بری خونه مادرش یعنی مادرشم میدونه؟
آخه واقعا این حرف یعنی چی؟ حالا اون لحظه با یه لحن و بیانی گفت که مثلا شوهرت میره همه چیو به مادرش میگه و این حرفا. جا داره بگم که من اصلا برام مهم نیست بقیه چی فکر میکنن و چی میگن اینی که الان دارم این حرفها رو مینویسم علتش اینه که از دست واکنشهای خودم اعصابم خورد شده. اینکه چرا به موقع نمیتونم وقتی طرف یه سوالی میپرسه که بهش هیچ ربطی نداره بهش بگم عزیز بهت ربطی نداره. من همچنان با سادگی تمام لبخند زدم گفتم خب آره قطعا زنگ میزنه به مادرش که اون آمادگیش رو داشته باشه.
یا یکی دیگشون یکبار که رفته بودیم از استادمون سوالی بپرسیم و البته من به دلایلی اون روز نمیخواستم با استاد روبرو شم. تا نزدیکی اتاق استاد باهاش رفتم که سوالو بپرسه بعد بریم. رفته جلو در اتاق استاد بعد برمیگرده به من میگه بیا بیا. خب بابا من که گفتم نمیخوام امروز ببینمش. حالا رفتم جلو در من کلا یه مکثی هم تو همه کارهام هست. ایستادم همونجا دارم با استادم سلام و احوال پرسی میکنم دختره بهم میگه خب چرا اونجا وایستادی بیا تو. نگاهش کردم ولی هیچی نگفتم رفتم تو دوباره مکث کردم میگه خب بشین دیگه. وای واقعا دلم میخواست کله شو بکنم. انگار من بچشم. دیگه اینجا استاد بنده خدا هم به حرف اومدگفت بفرمایید راحت باشید. منم فقط تمام اعتراضم به اون رفتارها این بود که بگم نه زیاد مزاحم نمیشیم راحتم همینطور تا خانم سوالشو بپرسه بریم. بعد ماجرا هم من به جای اینکه باهاش برخورد کنم که این چطور رفتاریه با ملایمت تمام فقط گفتم این ضایع بازیا چی بود و تمام.
یا میدونن من کارام منظم و همه چی رو انجام میدم پشت گوش نمیندازم میان میپرسن درسو خوندی یا مقاله هایی که استاد داده رو خوندی؟ خب این سوالشون که دردی از خودشون دوا نمیکنه که فقط جهت فضولی و مقایسه و این رفتارهاست.
با این رفتارهاشون کاری به روزگارم آوردن که من سر کلاسها میخوام برم منتظر میمونم استاد بره بعد برم بعدشم قبل اینکه استاد خداحافظی کنه من از کلاس میزنم بیرون که اینا دخالت و فضولی نکنن تو کار من.
این مثالها رو آوردم که منظورم از فضولی روشن بشه. لطفا بدون قضاوت بگید که تو این مواقع چیکار میکنید؟ خب آخه نمیشه که آدم با همه قطع رابطه کنه که.
من رسما وقتی یک نفر ازم یه سوالی میپرسه خلع سلاح میشم. قشنگ جوابشو میدم بعد به خودم میگم چرا گفتم.
چطوری مقتدرانه رفتار کنم؟ جوری که بعدش قهر و این داستانها هم نباشه دیگه حوصله اینم ندارم که یکی باهام قهر کنه. جوری که طرف حد و مرز خودشو بفهمه ناراحتم نشه.