دردسرهای من و پسر ۱۸ ماهه ام ، توروخدا کمک

وای خداااااا😍😍😍

بگیر ماچش کن گوگولیوووووووو😘

خب نی نیا همشون همینن دیگه

بچه همینه.من اگه میدیدی تمام بدنم کبود بود گاز گرفته بود بی اهمیت باشی عادات بد فراموش میشه فقط بگو نه مامان بده.

حالا با ی بار داد زدن شما اتفاق وحشتناکی نمیفته

بهرحال گاهی صبر ادم لبریز میشه

حواسشو پرت کن از اب بگو راستی توپت کو؟

خوب معلومه  بازی میخواد  تنهایی که هیچ بچه ایی بازی نمیکنه

الهی...فقط اومدم قربونت برم مامان مهربون😍

حق داری...مادر بودن سخته واقعا...تجربه ای ندارم باهات در میون بزارم، فقط میدونم بعدها این روزا واست میشه خاطرات شیرین زندگیت😘

دختر منم ۱۷ ماهش عین سایه دنبال من هر کاری میکنم اونم میگه منم اون کارو بکنم

وای این خیلی کمه در مقابل اذیتهای بچم.الان اونقدر ازش خسته ام که توان نوشتن ندارم تا۶ونیم صبح بالاسرش بودم مریض بود الان خوابم نمیبره دارم غش میکنم

سلام عزیزم

بچه ها تو این سن فقط دوست دارن بازی کنن و دست با اکتشافات جدید بزنن

چون تازه بعد ۱۸ ماهگی خودشون رو پیدا میکنن

فقط باید صبور باشی و مدارا کنی.

ناراحت داد زدن هاتم نباش عادیه بهش میگن شربت تقویتی تا نباشه زندگی لطفی نییت😊😊

وای بچه من ۱۸ ماهگی اینطوری شده بود تو ۱۹ ماهگی از شیر گرفتمش دیگه این‌کاراش به اوج رسید روانی شده بودم 

از اب ریختناش روفرش همش آب میخاست میدادم میریخت رومبل انگار فهمیده بود لجم درمیاد بیخیال شدم یکم بهتر شد الانم کمرنگتر شده کاراش کمتر اذیت میکنه و ۲۳ ماهشه.اما تو جمع بازم جوگیر بشه من و میزنه بیدلیل 

منم چتدبار کنترلم و از دست دادم داد زدم و هنوزم عذاب وجدان دارم

همه اینارومنم دارم پسرم موهامو میکشه میگه آب بده خودم بخورم میریزه لباسش .دستشویی میرم میاد پشت دستشویی گریه میکنه.ولی به مرور داره عاقلتر میشه داره میره تو 19ماه

بچم تا باباش میاد هزچی دستشه پرت میکنه بم.اخه باباش لوسش میکنه.ولی بعدش میاد میگه مامان ببخشید

والا پسره منو ببینی چه بلاهایی سرم می یاره دیگه راضی میشه به کارای پسره خودت 

شاید چون عاشق بچه م و هنوز تجربه بچه داری ندارم انقد راحت میگم، 

ولی خیلی دوس دارم در آینده از لحظه لحظه بزرگ شدن بچه م لذت ببرم،

حتی وقتی شیطونی و اذیت میکنه یه بچه  مثل خودش بشم و بچگی کنیم با هم😊

همینجا یه بار دیدم یه مادری میگفت وقتی بچه م شیطنت میکنه منم باهاش قاطی میشم و یه کم بعد اصن فراموش میکنم چقد داشته اعصابمو به هم میریخته،

میگفت مثلا ظرف آبو میزاره جلوش شالاپ شلوپ میکنه منم میرم جلوش میشینم بدتر از اون بازی میکنم😁 یا میگفت وقتی غذا رو میماله به صورتش منم میشینم باهاش میخورم و میمالم به صورتم😁جوری که حتی با تعجب نگام میکنه😁