تندتر بنویس اسی جون
من و شوهرم و پدرشوهرم همه این حرفارو گفتیم و متاسفانه چون مادرشوهرم پشتشه ما نمیتونیم کاری انجام بدیم.
من جهازمو چیده بودم خونه خالی بود برادرشوهرم آورده بود تو خونه من و ........
نه تونستیم صدامونو دربیاریم نه چیزی.........
وقتی هم قفل خونه رو عوض کردیم به شوهرم گفته بود تو به حقی قفل درو عوض کردی اینم نتونسته بود بگه بخاطر اینکه شما کثافتکاریتو نیاری خونه ما
خب
ما دیروز رفتیم خاستگاری و نشستیم و اصلا باباهه مارو آدم حساب نکرد حتی مادر زن خودشم که اونجا بود محل نمیذاشت دختره هم فقط اومد سلام داد و رفت
پذیرایی رو خواهرش که کوچیکتر بود انجام داد
حالا منم خنده ام گرفته بود که تا هفته پیش دختره پیش همه مردای فامیل ما سرلخت و راحت بود دیروز روسری سرش کرده بود و با چه حجب و حیایی اومد سلام کرد و رفت
پدرشوهرم بمن چشم و ابرو میومد که بحث رو باز کن حالا من شروع کردم از خانواده شوهرم و برادر شوهرم تعریف کردن و دیگه شغلتون چیه و .....
باباهه کلمه ای جواب میداد و بازم سکوت
من حتی وقتی عقد بودم هم تنها خونه شوهرم و فامیلاش نمیرفتم . اینا ماشالله خیلی فعالن !!!
بعد هم اگر واقعا دختره برادر شوهرت رو دوست داره باید خودش هم تلاش کنه !
دختره چشه واقعا؟؟مشکلش چیه؟ چی میخاد دقیقا
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
