ممنون از تایپیکتون منم داشتم قضاوت میکردم که تایپیکاتون رو خوندم به اشتباهم پی.بردم
خوبه خدا دوست داره متوجه اشتباهاتت میکنه
راستی خانما میخواستم یه سوال بپرسم. شوهر من مرد خوبیه خانواده دوسته ولی یه عیب داره اونم اینکه که خیلی به حرفها وحرکات ادما توجه زیادی داره مثلا وقتی میریم خونه مادرم بر که میگردیم شروع میکنه حرفا ی خانوادمو تفسیر کردن وایراد گرفتن ومدام تو خونه با کنایه یادشوخی مسخره میکنه خستم کرده به خدا
من دوتا بچه کوچیک دارم رحمم یه دونه پلیپ داشت خونریزی وحشتناک میکردم جایی هم نمیتونستم برم استراحت کنم عمل کردم حالا دیواره رحمم زخیم شده دوباره به شدت خونریزی دارم هر 20 روز یهبار که 5 روزطول میکشه خیلی سخته خیلی
قتی یادم میوفته که میخوام پریود بشم گریه میکنم چون نمیتونم استراحت داشته باشم دخترمو میبرم میارم مدرسه با یه بچع 2 ساله توروخدا دعاکنید خوب بشم
یه اتفاق دیگه هم قبلا برام افتاد
دوران کارشناسی یه هم اتاقی داشتم خیلی بد غذا میخورد،من سر سفره همیشه جوری مینشستم که غذا خوردنش رو نبینم ،چون مدام سر سفره غذا رو اخ وپیف میکرد ،مثلا با نوک قاشق سیب زمینی رو جدا میکرد و مثل اشغال پرت میکرد وسط سفره.خلاصه تو دلم حالم ازش به هم میخورد.
چند سال گذشت و من برای ارشد یک خوابگاه دیگه بودم،حساسیت پوستی به پیاز پیدا کرده بودم و بدنم کهیر میزد، این رو به هم اتاقی هام گفته بودم.
یه شب دوستم استانبولی با سالاد شیرازی درست کرد.منم طبق روال پیاز ها رو جدا کردم.یهو هم اتاقی جدیدم بهم گفت اه اه حالم بهم میخوره،مثل مرغ که خاک رو با پاهاش میکنه ،غذا رو میجوری.
وای خدا دلم فشرده شد،فهمیدم که اون دوستم تو کارشناسی حتما متوجه حال من نسبت به غذا خوردنش شده ولی چیزی نگفته.
پاشدم هم اتاقی مو بغلش کردم و بوسیدم ،تعجب کرد.
رو کردم به آسمون و گفتم خدایا شکرت که تو همین دنیا بهم برگردوندی
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
