سلام ، دو ماهه ازدواج کردم و شوهرم تک‌پسر خانواده هست و‌دو تا خواهر داره ، مشکلی که دارم اینه که شوهرم همش دوست داره با خانواده اش باشیم ، حتی از سر کار که میایم ناهار دوست داره بریم اونجا مادر شوهرمم هر روز زنگ میزنه میگه ناهار بیاید اینجا، اگر هم ناهار نریم بعد از ظهر خود شوهرم زنگ میزنه به مامان یا بابا یا خواهر بزرگش میگه کجایید و‌جی میکنید و خلاصه یه برنامه ای جور میکنن شب رو با هم باشیم، دیگه خسته شدم ، البته خانواده اس خوبن و‌منو هم خیلی دوست دارن ، ولی خب منم دوست دارم‌رفت و‌امد هامون متعادل باشه و‌همونقدر که با اوناییم خونه ی مامان من و خواهر منم بریم ، یا حد اقل هیچ جا نریم و خودمون دو تایی با هم باشیم ، ولی همسرم هیچ جور این موضوع رو درک نمیکنه ،
اولشه درست می شه
تو این شش سال دو بار دیدمشون
کم کم متعادل میشه اولشه
صبرکن طرف سی سال با خونوادش بوده دو ماهه که نمیتونه جدا بشه
من از عدم رفت و آمد خسته شدم
دلم میخواد برم مهمونی ☹️
این فرد هنوز بندش از خانوادش پاره نشده ازدواج کرده
بگو برو خونه مادرت کلا باش هرموقع احساس کردی میتونی مستقل بشی بیا خونه
تازه از خانوادش جدا شده .یه کم زمان میبره تا عادت کنه به زندگی دونفره
منم همین مشکلو داشتم. هفده سال از ازدواجم گذشته.
کم شد. اما حل نشد.
تااینکه مادر شوهرم پیر شد دیگه نمیتونه کار کنه دستز سرما برداشت.
تلاش نکن. این حونواده های وابسته رو هیچ کاریشون نمیشه کرد . رندگیت هم تلخ میشه.
من تجربه شو دارم
حالا من هردیقه دوس دارم برم اونجا به شوهرم باشه هفته ای یکبار میریم،ولی من یکروز درمیون با بچه هام میرم از عصر تا شب که شوهرم بیاد،خیلی دوس داشتنین
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
