هفته پیش دایی بزرگم کل خانواده رو دعوت کرده بود برای شام به جز من که تنها خواهرزداه ش هستم ولی به دلیل اینکه خاله هام نتونستن برن کنسل شد حالا امشب دعوت کرده مامان منم گفته نمیام چرا به یه دونه دختر من نگفتن بعدش زندایی زنگ زده که جرا نمیاین حتما بیاین به سوگند هم بگو بیاد حتما باز دوباره دایی م زنگ زده به مامانم دوباره گفته به سوگندم بگو حتما بیاد ولی به خودم نگفتن حالا اگر قبل از این حرفا بود مهم نبود حتما به خودم بگن .این در حالی که من خونه شون رفتم عیدنی واسه شام هم دعوت کردم دایی مو ولی مهمون داشتن نتونستن بیان .حالا نمیدونم برم یا نرم ؟؟؟اینم میدونم که زندایی م کلا دوست نداره فامیل شوهر رفت و امد داشته باشه و همه چیز زیر سر اونه
نه بابا زنگ زدن توام رفتی دیگه😁😁😁اگه زن داییت نمیسوخت میگفتم نرو🤔
نه بسته ام به کس دل نه کسته بس ده من بل هرچی بیشتر به مردم نگاه میکنم و اونا رو میشناسم بیشتر درک میکنم که چرا خداوند به حضرت نوح گفت: اول حیوانات رو نجات بده!!
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.