اصلا راضی نبودم ولی گفت رسمه و چون واسه بچه خواهرت کردم برای توهم باید بکنم
منم خیلی خجالت کشیدم هرچی میپرسید گفتم بابا هرچی دوست داری به سلیقه خودت بخر
مامانم متاسفانه نمیتونه راه بره... دلم گرفته خیلیییی
کاش مامان منم راه میرفت
کاش مامانم با بابام باهم میرفتم خرید
کاش مامانم میتونست بیاد خونمون فقط بشینه کنارم من براش چایی بیارم غذا درست کنم
کاش دوتایی باهم وسایلش رو میچیدیم
خدایا واقعا چرا...
مادرشوهرم قراره بیاد عین یه مادر همه کارامو بکنه شوهرمم نمیذاره احساس تنهایی کنم
ولی وقتی میره سرکار تازه میفهمم چقدر تنهام
خواهرم اصلا کمکم نکرد و نمیکنه البته انتظاری هم ندارم ولی ای کاش حداقل محبت های منو یادش میموند