حالا غیر مستقیم یه چیزی
من خودم واسطه ازدواج داداشم و دوستم شدم دور از جون شما مثل سگ پشیمونم، دوستم که انگار منو نمیشناسه اصلا همیشه هم یه حالت طلبکارانه ازم داره، مامانم هم هر وقت یه مشکلی با عروسش داره میگه این دیگه کی بود تو کار من افتاد چه شانسیه دارم با طعنه، من میفهمم منو مقصر میدونن، میخواستم ثواب کنم که کاملا کباب شدم
جالب اینجاست داداشم و زنش با اون دو تا خواهرم رفت و آمد دارن خونه ی من نمیان