با برادرشوهرم وخواهرشوهرم رفته بودیم روستا توی باغ فامیلای شوهرخواهرشوهرم نزدیکای رفتن خواهرشوهرم گفت واسه خودتون سبزی بچینید خوشمزس باماست میچسبه هیچ کس غیرازمن بلند نشد بعد برادرشوهرم گفت ببین دختردهات چه زود فهمید سبزی باماست میچسبه. حالا خانواده من اصلا روستا نبودن فقط پدربزرگ ومادربزرگم چون باغ داشتن روستابودن که اونم بعدیه مدت اومدن شهر.