من یه برادر شوهر دارم که مجرده یکسال هم از من بزرگتره با همه مهربونه با من رفتار خیلی صمیمی و خوبی داره همیشه کلی با من گپ میزد تعریف میکرد شوخی میکرد از زن گرفتن و کار گرفته تا خاطراتش با دوستاش حتی درمورد کاراش با من مشورتم میکرد
به همه میگفت اگه زن داداش یه آبجی داشت حتما میرفتم خواستگاریش و...
همه دیگه میدونن با من خیلی صمیمیه،حتی میره سفر دبی و یکبار دیگه هم هندو.. برای من کلی سوغاتی میاره
امروز از ظهر من خونه مادرشوهرم بودم تا همین نیم ساعت پیش که برگشتیم اما اصلا نگاه منم نمیکرد
فقط جواب سلاممو داد همین
با بقیه صمیمی بگو بخند رفتم بهش گفتم داداش چیزی شده؟من شماروناراحت کردم؟
سرشو انداخت پایین اصلا نگام نکردفقط گفت نه بعدم زود رفت
عجیبه این چش شده بود؟!حالا میترسم کسی پشت سرم بدگویی کرده باشه
مثلا یکی از جاریام،خیلی از من بدش میاد بارها و بارها گفته به مادرشوهرم!
چجوری بفهمم؟!اصلا موندم چی شده بود!!!!!!!