یک هفته اس رفته جنوب کمک کنه به سیل زدها میگه فقط شبا میتونم بات حرف بزنم شبم میاد دو دیقه بعدش میخوابه اخه منم دلم تنگ شدهه😭تازه خییییییلی گریه کردم پدرشوهرمم میخواد بره اونجا فامیل دارن منم میخوام باش برم ولی شوهرم میگه نه با بچه خیییییییلی سختت میشه منم اینقدر اصرار کردم که اخر سرم داد زد وقتی میگم نه یعنی نه فقط مونده تو این گرما و خستگی با تو سرو کله بزنم
بنظرتون واقعا با کسی که دلش براش تنگ شده اینجور حرف بزنه حق نداره ناراحت بشه منم قطع کردم بعدشم کلی گریه کردم هرچیم زنگ زد جواب ندادم
طلاق بگیر .
بهش حق بده
ایشون رفتن کمک و الان خیلی تحت فشارن ؛اگه شما دوسش دارید درکش کنید و این حرکتشو ستایش کنید ؛دلتنگی که هست ولی خوبه باهاش کنار بیاید،بالاخره میاد همسرتون
واااه خوب عزیز دلم یکم شرایطشو درک کن
اون اونجا تو اون وضعیت اوارگی بی سرو سامونی
اصلا خودت بری پشیمون میشی
حالا یه عمر که نمیمونه 4 روز دگه میاد جبران میکنه
عزیزم بذار کمکشو بکنه
درک کنید دیگه. اخه این موضوع هم گریه کردن داره ؟
دلتنگیتو میفهمم ولی مطمئن باش ایشون بفکر شما هستن و شرایط رو بهتر از شما میدونن.اینکه بعدش زنگ زده باید جواب میدادی و دلتنگیتو میگفتی
عزیزم دوری از همسر سخته ولی ایشونم راست میگن تو این شرایط شما خونتون بمونید بهتره.خدا اجرشون بده
آیا شوهرت از مسئولین است ؟
