تک عروسم عاشق این بودند نوه دار بشند، توی یه ساختمونیم دریغ از اینکه یه تیکه نون خشکه بدند،چند وقته هوس پیتزا کردم هم شوهرم هم خودم گفتیم مادرشوهرم داره تفرقه میندازه درست نکرده بعد دم ب دیقه غذای مورد علاقه دامادشو درست میکنه و ماهم دعوت میکنه اتیشی میشم،درسته میگید توقع نداشته باش ولی دلم میسوزه به حال خود م زهی خیال باطل پدرشوهرم فهمید من طالبی هوس کرد م رفته خریده چندتا داده دست مادرشوهرم که بده برام نداده پرسید بعد چند روز خورد ی متعجبانه همو نگاه کردیم.
چ کنم؟
محتاج نیستم شوهرم لب تر کنم میخره برام هرچیزو ولی یه حسی میگه من انقدر محبت کرد م چرا جواب محبتام اینکه،