من بارداری دومم،وقتی گفتن بچه مشکل دارهو باید سقط شه،مادرشوهرم به بهونه ناراحتی حتی پانشد بیاد سر بزنه بهمون،چه برسه به تلفن زدن.بعد روزی که از بیمارستان مرخص میشدم،با شوهرم اومده بود بیمارستان یه جعبه شیرینی گرفته بود دستش داشت پخش میکرد،تو ماشین به جای اینکه دلداری بده،میگفت خدارو شکر راحت شدی
الان همون مشکل واسه دخترش پیش اومده،منتظر جواب امنیو هستن تا پزشکی قانونی اجازه سقط بده،داره خودشو میکشه از ناراحتی،فقط منتظرم روزی که از بیمارستان مرخص میشه،شیرینی ببرم پخش کنم جلو چشمش