راستش منو شوهرم بشدت همو دوست داريم و بهم رسيديم اما بعد يع مدت كوتاع خيلي حالم بد بود مدام بهونه ميگرفتم دعوا ميكردم خواباي بد ميديدم و خيلي كلافه بودم همه از من بدشون ميومد بخصوص خونوادع شوهرمو حتي خونواده خودم تو تمام مراسمات و مهموني و جشن ها حتي ختم بعدش يه دعواي مفصل با شوهرم داشتم اونم بدون هيچ دليلي همش به شوهرم گير ميدادم بايد بريم منو طلاق بدي هيچ حق و حقوقي نميخوام حتي خونه اي كه به اسمم زدي رو بهت پس ميدم حتي همه طلاهاتم پس ميدم!!! با اينكه عاشق شوهرمم ثانيه اي بدون اون نميمونم و خيلي پول دوستم اينجا بود كه بع خودم شك كردم ديدم اين من نيستم و يه بلايي سرم اومده رفتم سراغ سيد كه قبلا هم ازش دعا گرفته بودم اما واسه افزايش هوش و موفقيت و رزق و روزي و اينا طالعمو ديد گفت دعا نوشتن واست و بستن!!! كله كارام بسته بود هم خودم هم شوهرم با اينكه ادم خوشبخت و موفق بودم ولي خيلي حال روحيم داغون بود بعد از غسلي كه كردم همه چيز درست شد!! خونوادع شوهرم روي خوش بهم نشون نميدادن بدون هيچ دعوايي ماه ها بود با هم قهر بوديم فرداي همون شب زنگ زدن و دعوتم كردن زندگيم اروم شده و مشكلاتم حل شدع