وقتی این خونه رو خریدم باید بگم تا روی سینه سرم کلاه رفت. یه محله شلوغ یه خونه با کلی مشکلات ساختمانی و همسایه ای که چون مالک بود که خونه شو ریخته بود و دوباره ساخته بود هنوز باور نکرده بود که دیگه فقط مالک واحد خودشه.
تیر ماه وارد خونه شدم که بعد از یکسال از ساختش حتی رنگم نداشت. لوله کشی از بدترین نوع ممکن. سیم کشی برق پر از مشکل. در ابتدا ورود مجبور شدم فیوز عوض کنم. حمام امکان گذاشتن هواکش نداشت. جایی که برای هواکش تعبیه شده بود کوچک بود و برای اینکار باید سقف کنده میشد و و و
آب فشار لازم رو نداشت و تا مدتها من میرفتم خونه یکی از آشناها حمام میکردم. اینقدر رفتم و اومدم تا یه پمپ نیم بند که روی ساختمان بود رو یه جورایی راه انداختن. ولی چه راه انداختنی تا همین الان که دارم واستون می نویسم یهو یه روز خاموش میشه. باید یکی بره روشنش کنه. اندازه یه پمپ نو خرجش کردن ولی حاضر نیستن عوضش کنن.
خلاصه مشکلات اینطوری بازم قابل تحمله اما دعواها رو کجای دلم بذارم. طبقه اول مادر و طبقه چهارم پسر و عروس و بچه هاشون هستن. اما طبقه دوم همیشه مشکل ساز میشه. موقعی که اومدم که یکی رفت. یکی رو آوردن یه زن و بچه با یه بچه بود. هر روز خدا طبقه چهارمی میامد در موردش بدو بیراه گفتن که بچه ش صدا میده اذیت میکنه و از این حرفا بدون توجه به اینکه صدای بچه هاش و داد و بیداد خودش و دعواهاشون رو کله منه و هیچی نمیگم. و اصلا مگه میشه باهاش حرف بزنی همیشه در حال حمله است.
این مستاجر عاصی شد و رفت. دومی اومد و اونم اینقدر ازش ایراد گرفتن که رفت. نهایتا مالک خونه رو به یکی فروخت و مالک جدید اومده نشسته. از روزی که اومده هر روز خدا دعواست و تازه طبقه چهارمی توقع داره پاشم برم منم دعوا.
خلاصه روز و شب نداریم.