بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
وا اینجوری که به خودتم ظلم کردی بشین قشنگ باهاش حرف بزن دفعه بعد که گفت بگو من اون موق ...
انقد تو حاملگی اذیتم کردن بیزارم از بارداری بخدا.وضعشون خوبه من شوهرم کار نداشت تند تند باید دکتر میرفتیم باباش یذره کمکون نکرد.منی که هر هفته به خاطر وضعیتم باید چکاپ میشدم ۷ هفته دکتر نرفتم حتی سرکلاژ نتونستم بشم.به باباش رو زدیم کمک نکرد.مادرشوهرم خودش وقت دکتر داشت به جا اینکه با شوهرش بره شوهر منو میبرد شبم نمیذاشت برگرده من هی تنها بودم میترسیدم.مجبور بودم با اون وضعم ۴ طبقه پله بیام پایین برم باهاشون.من ممنوع الحرکت بودم.دلم گوشت میخواست نداشتیم بخریم اون دکترش گفته بود بخوره ۵ کیلو ۵ کیلو میخرید هروز گوشت میخورد به ولای علی یه کاسه نفرستاد.تهشم گفتن تو مقصر بودی بچمونو کشتی بهمون نگفتی حالت خرابه وگرنه برات پرستار میگرفتیم.در حالی که هر سری میرفتم اونجا از شدت خونریزیم مبلاشون کثیف میشد.بعد گفتن تو نگفتی در حالی که به التماس افتاده بودم اما هیچکس تفم کف دستم ننداخت.۴ ماه ففط سیب زمینی اب پز و نون و پنیر خوردم.الهی خیر نبینن هروز نفرینشون میکنم.
عشق مثل جنگ می مونه...شروع کردنش راحته...تموم کردنش سخته...فراموش کردنش محاله...
منم سر بارداری اولم خیلی اذیتم کرد یماه استراحت مطلق بودم اومد موند و اذیتم میکرد میگفت بلندشوکاراتو بکن همش میگفت خانوادت بهت اهمیت نمیدن میگفت ازبس بهت نرسیدن بچت زود دنیا میاد . وقتی هم سقط شد اومد توی بیمارستان جنگ گذاشت بامن. خداازش نگذره. الانم باز میخوام اقدام کنم ولی میترسم باز شکست بخورم و دوباره شروع کنه ب ازار واذیت من مادرندارم و کسی رو ندارم ازم مراقبت کنه وباید استراحت مطلق باشم بخاطر سقطم خدا به دادم برسه
انقد تو حاملگی اذیتم کردن بیزارم از بارداری بخدا.وضعشون خوبه من شوهرم کار نداشت تند تند باید دکتر می ...
االهی بگردم واسه دل پرت عزیزم
هرچی بگی حق داری ولی من جات باشم تو این شرایط اول شوهرم رو میارن سمت خودم با زبون بعد هم حتما بچه میارن. بچه پناه روزهای تنهاییته، اینجوری کمتر یاد اونا میافتی، دلت به بچه گرمه
االهی بگردم واسه دل پرت عزیزم هرچی بگی حق داری ولی من جات باشم تو این شرایط اول شوهرم رو میار ...
شوهرم باهامه.ولی مامانش با قهر و لوس بازی و جیغ و داد به هدف خودش میرسه.بچه هم الان شوهرم کار نداره کلی خرج و مخارج داره بچه. باباش اینام اهل کمک نیستن.خودمم رحمم دوشاخه باید عمل بشم قبل بارداری پولشو نداریم فعلا.تازه هنوز هیچی نشده واسش اسم میذارن و میگن تو بزایی باهم سر بچه دعوامون میشه مگه اینکه کلا بیاری بذاریش اینجا بمونه خودت بری.شوهرم هی میگه شما دیگه دوره اتون تموم شده خودتون دوتا بزرگکردین الان نوبت ماست.میگه تو حرف نزن مگه نوبتیه.بچه پسر بچه خود ادمه.
عشق مثل جنگ می مونه...شروع کردنش راحته...تموم کردنش سخته...فراموش کردنش محاله...