خانوما همین الان باردارا بیرون باشن لطفا
خب داشتم میگفتم من دختر عمم فوت کرده بود رفته بود غسال خونه
اولش نمیزاشتن ببینیم بعد گفتن میتونید ببینید منم خیره سر رفتم که ببینم دره یه اتاقی باز بود رفتم تو یه جنازه سیاه پوش خوابیده بود روش یه زنم بالا سرش گریه میکرد 😰 دست گزاشتم رو میله ی تختش گفتم المیرا
زنه گفت ببخشید شما؟ 😂
گفتم مگه این المیرا نیست ؟ گفت نه
منو میگی دو پا داشتم شش تا دیگه قرض کردم ده بدو
چون من ترس از جنازه دارم فقط چون خیلی دلم میخواست وداع کنم رفتم
نمیدونین
نمیدونین
نمیدونین
هیچ وقت یادم نمیره الانم میترسم تو تاریکی بمونم