2737
2739
واقعا...من که تو اوج عصبانیتم اگه شوهرم بغلم کنه همه چیزو فراموش میکنم اما محبت بموقع رو یاد نگرفته. ...

نگو شوهر من بدتر موقع دعوا کس دیگه ای میشه گاهی وقتا آنقدر لجم میگیره میگم کاش زنت نمی‌شدم اما بعد پشیمون میشم 

‏یه جایی تو بچگیامون واسه آخرین بار رفتیم تو کوچه و با دوستامون بازی کردیم بدون اینکه بدونیم آخرین بار بوده  


بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

شاید حرفتون درست باشه الان ابجیم سنتی ازدواج کرد من با عشقم همسرشو دوست داره ولی اونطوری که من هم ...

وای دقیقا مثل من من شوهرمو دوستدارم اما عاشقش نیستم خیلیم بده

دیگه تاپیک هایی که توش از عشق اولتون چه خبر...کجاست...چیکار میکنه و... حرف میزنن نمیرم...اگه رفتم بهم یاد آوری کنین بیام بیرون..حتما یاد آوری کنین...ممنون
2731
آره منم از دوستیهای قبل ازدواج که منجر به ازدواج میشن خوشم نمیاد شاید چون خودم تابحال دوستی نداشتم م ...

نه من زیاد رابطه داشتم اما خب قسمت شد سنتی ازدواج کنم 

‏یه جایی تو بچگیامون واسه آخرین بار رفتیم تو کوچه و با دوستامون بازی کردیم بدون اینکه بدونیم آخرین بار بوده  
اونوقت چطوری از راه به این دوری باهم اشنا شدید

تو چت آشنا شدیم ولی به هیچ کس نگفتیم حتی خانواده هامون یه داستان دیگه واسه آشنایی ساختیم چون شوهرم اومد شهر ما چند ماه قبل خواستگاری

یک نفر نان داشت اما بینوا دندان نداشت .....آن یکی بیچاره دندان داشت اما نان نداشت..... آنکه باور داشت روزی میرسد بیچاره بود..... آنکه در اموال دنیا غرق بود ایمان نداشت... دشت باور داشت گرگی در میان گله بود . .. گله باور داشت اما من نمیدانم چرا باور سگ چوپان نداشت...... یک نفر پالان خر را در میان خانه پنهان کرده بود..... آن یکی با بار خر میرفت و خر پالان نداشت... یک نفر فردوس را ارزان به مردم میفروخت.... نقشه ها کو داشت در پندار خود شیطان نداشت.. ....هر کجا دست نیازی بود بر سویی دراز..... رعیت بیچاره بخشش داشت اما خان نداشت.........
2738
وای دقیقا مثل من من شوهرمو دوستدارم اما عاشقش نیستم خیلیم بده

باید کنار بیای دیگه نمیشه کاریش کرد

خیلیا میگن عشق بعد ازدواج ولی خدایش الان تو کل فامیل ما ی خواهرم ی پسرخالم سنتی ازدواج کردن بقیه همشون عاشق شدن دارنم زندگی میکنن دخترخالم الان پسرش ۲۰ سالش با عشقشم ازدواج کرد

مامان من به عشقش نرسیده و همیشه میگه من باباتو دوست دارم اما اگه عشقم زنده بشه ی دقیقه صبر نمیکنم از باباتون جدا میشم میرم با عشقم میگه خدا کنه اون دنیا اون شوهرم بشه 


شاید حرفتون درست باشه الان ابجیم سنتی ازدواج کرد من با عشقم همسرشو دوست داره ولی اونطوری که من هم ...

منم این حرف و درک میکنم مث ماجرای من و خواهرم اونا عاشق هم شدن ازدواج کردن اما ما سنتی درسته گاهی وقتا حسودی میکنم اما زندگیمو دوست دارم من عشق و بعد ازدواج تجربه کردم این و بعد یک سال  تازه فهمیدم  چون شاید بیشتر از خودم به اون توجه میکنم مث یه مادر 

‏یه جایی تو بچگیامون واسه آخرین بار رفتیم تو کوچه و با دوستامون بازی کردیم بدون اینکه بدونیم آخرین بار بوده  
آفرييين کاش همه مثل تو بودن گول اون اقا رو هم نخور بعد طلاقت ببين حرف حسابش چيه عاقلانه رفتار کن

اون اقا قبل ازدواجم میخواستیم همو ولی نشد سه ماه بعد دعوامون من عقد کردم همه ی این سالا حالمو از دوستم میپرسید ولی من حتی تو.اینستام فالوش نکردم الانم فهمیده من قهرم و شاید جدا بشم

ی صلوات مهمونم کنید بدجور آشوبم 
شاید حرفتون درست باشه الان ابجیم سنتی ازدواج کرد من با عشقم همسرشو دوست داره ولی اونطوری که من هم ...

 نظرتون قابل احترامه.... من فک میکنم حسی که بعد از ازدواج تجربش میکنی روز به روز پررنگتر میشه ولی حس قبل ازدواج به اوجش رسیده بعد ازدواج صورت میگیره و چیز جدیدی نمیتونی ازش پیدا کنی... خواهر منم قبل ازدواج عاشق شد و بعدش ازدواج کردن.... ولی خب منم وقتی همسرمو اولین بار دیدم شیفتش شدم ولی دوستی نداشتیم با هم و تو دعاهام از خدا میخواستم که اگه به صلاحه ازدواجمون شکل بگیره... همینطوری چشم بسته هم نرفتم تو دل ازدواج ۴ ماه طول کشید از آشنایی تا ازدواج ۴ ماه ما نتونستیم همو ببینیم حتی تلفنی هم صحبت نکردیم ولی اون منتظر موند و منم منتظر اون تا شرایط هموار بشه و بعدش عقد کردیم.

2706
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687
داغ ترین های تاپیک های امروز