2733
2739
عنوان

حساااادته یا لجباااازی

108 بازدید | 13 پست

سلام 

شوهرم هر وقت یه خبری یا مناسبتی هست مخصوصا موقع مهمونی رفتن یا وقتی کسی ازم کمک خواسته از سر لج یا حسادت عمدا هی بهونه میگیره و گیر میده تا یجوری منو عصبی کنه و باهام دعوا کنه و زیر زیرکی میخنده

دیگه واقعا حالم از این اخلاقش بهم میخوره دلم میخواد یه دعوای حسابی باهاش بکنم

[QUOTE=87021172]عجبااا[/QUOT

واقعا برام خسته کننده شده 

بعضی وقتا که یکی بهم زنگ میزنه میگه برم کمکش یا کارم داشنه باشه به یه بهونه ای میگم تا یقه ساعت دیگه خرت میکنم میام یانه

مخصوصا از شوهرم می پرسم اگه راضی هستی برم اگه نه که به یه دلیلی میگم نمیام خودش میگه برو ولی بعد که میام خونه گیر دادناش شروع میشه و ادمو به غلط کردن میندازه

یه وقتایی جواب رد میدم وقتی کسی به کمکم احتیاج داشته باشه


ببین منم به همین مشکل خورده بودم.😢خانمای اینجا بهم دکترساینا رو معرفی کردن و منم از یکی از دکتراش ویزیت آنلاین گرفتم از خونه. و خیلی راضی بودم و مسالمم حل شد😍 بیا اینم لینکش ایشالا که مشکل توهم حل بشه😘

2731
اخه چرا اینطوریه؟؟وقتی خودشم گفته برو بعد اینطوری میکنه!!!

اره بخدا

نمونه لجبازیهاش مثلا عمدا راه میره چیز میخوره می ریزه میدونه من حساسم منم چون تازگیا فهمیدم میخواد بهونه دستش بدم چیزی نمیگم میبینه فایده نداره یه راه دیگه پیش میگیره مثلا میگه اخر هفته نمیریم خونه بابات میگم باشه اتفاقا میمونیم خونه با همیم ما که همیشه جمعه ها بیرونیم این بار میشینیم خونه وقتی میبینه هر کار میکنه حرصم در نمیاد میگه تو الکی میگی بهش میگم شما اگه من رو حرفم نبودم اون موقع بگو 

میگه من اصلا دیگه باهات حرف نمیزنم و قهر میکنه وقتی بهش میگم من که قبول کردم میگه نیا بامن حرف بزن

اصلا نمیفهمم یعنی چی این کاراش

تازه یه وقتایی خنده اش میگیره و سعی میکنه جلوی خندشو بگیره 

دیگه دارم مطمئن میشم اخلاقش بچگانه اس و میخواد من را اذیت کنه😭


اره بخدا نمونه لجبازیهاش مثلا عمدا راه میره چیز میخوره می ریزه میدونه من حساسم منم چون تازگیا فهمید ...

اگه میشه برو پیش مشاور رفتاراشو براش توضیح بده شاید راه حلی پیدا بشه

اگه میشه برو پیش مشاور رفتاراشو براش توضیح بده شاید راه حلی پیدا بشه

رفتم میگه باید باهم بیایید 

شوهرمم میگه من نیاز ندارم 

اتفاقا من بیماری از اضطراب زیاد دارم به نام پانیک بخاطر اون میرم متخصص مغز و اعصاب از اون طریق فرستادنم مشاوره چون حالم بد بود شوهرم مجبور شد بیاد مواطبم باشه بعد همونجا مشاور من را بیرون کرد از شوهرم سوال کرد و باهاش حرف زد نمیدونم دقیقا جی بهش گفته بود ولی از اون روز حتی نمیاد پیش پزشکم 

یه بار تو حرفاش گفت مشاوره ها دور از جونتون چرت میگن گفتم چرا گفت بمن میگه تو بلوغ جسمی رسیدی زنت دادن به بلوغ فکری نرسیدی و کلی حرف دیگه 

رفتم میگه باید باهم بیایید  شوهرمم میگه من نیاز ندارم  اتفاقا من بیماری از اضطراب زیاد د ...

پس قبول نمیکنه که مشکل رفتاری داره،اینجوری هرچقدم ببریش مشاوره فایده نداره

2740
پس قبول نمیکنه که مشکل رفتاری داره،اینجوری هرچقدم ببریش مشاوره فایده نداره

نه به هیچ وجه

ایشون تو کاراش نظم نداره چند وقت پیش پولشو گذاشته بود تو کمد لباسش همیشه من میذارم براش تو یه کمده کوجیکه یا حداقل خودش میذاره اونجا من خونه باشم چون حساسم رو نظم هر چیزی را جا خودش میذاره   چند روز بعدش رفته تو همون کمد سراغش یادش نبوده گذاشته تو کمد لباسش اومده بمن میگه نیست تو برنداشتی میگم‌من اصلا نمیدونم تو خونه نبودم میگه خوب دوباره فرداش میگه برداشتی یادت نیست هر چقدر قسم باور نمیکنه میگه جز تو کسی نیست تو خونه بره سر این کمد دیگه اشکم دراومد 

یه چند روزی سر همین با من بحث میکرد تا اینکه یه روز رفت شکم بندشو برداره همینطور که کشید بیرون چند تایی از پولها ریخت بیرون تا دیدم بهش گفتم بخاطر بی نظمی خودت تهمت به من زدی و دوباره کلی اشک ریختم 

بعد از اون روز هم بابام اومده بود خونمون جلوی شوهرم ماجرا را گفتم بابام هم به شوهرم گفت قفل کمد را عوض کن به کارهاتم نظم بده اگه دختر من خطا کرد بگو شوهرمم ساکت مونده بود 

یه وقتایی حرص دخترمو در میاره

فکرشو نمیکنه بگه من پدرم باید درکش کنم لج نکنم باهاش گذشت کنم از خواسته ها خودم

هر چی باشه اون بچه هست 

دخترم داره پویا نگاه میکنه بهش میگه پاشو اینا چیه من میخوام بذارم یه کانال دیگه بیچاره دخترم میگه بابا تازه اومدم برنامه کودک ببینم میگه نمیخواد بذار من ببینم بقیه کانالها چی داره دوباره میذارم پویا بعد هم کنترل را برمیداره اروم اروم شبکه عوض میکنه هر چی این بچه میگه بابا میخوام برنامه کودک ببینم میگه حالا میذارم تا برسه به شبکه ورزش میگه باید صبر کنی یکم وقت دیگه برات میذارم دخترمم شروع میکنه گریه و جیغ دست اخرم شوهرم باهاش قهر میکنه و تهدیدش میکنه که فلان کار را برات نمیکنم یا.....

یه موقعهایی به دخترم میگم مامان برو فلان اسباب بازیتو بیار باهم بازی کنیم بعد که بابا پاشد برنامتو ببین بعصی وقتا اعتراض میکنه و ناراحت میشه میگه همیشه بابا همین کار را میکنه

یا شوهرم بعدش دعوا میکنه که تو چیکار داری حرف میزنی در صورتی که من میخوام سر دخترمو گرم کنم که با باباش بحثشون نشه و از باباش زده نشه ولی شوهرم میگه اگه بحثمونم میشه تو هیچ دخالتی نکن 

قبل از ازدواج چطور باید متوجه میشدم؟

البته ما یه سال نامزد بودیم میدیم زیاد اهل تیپ انچنانی زدن نیست و اصلا انگار نه انگار نامزدیم خیلی محل نمیذاشت 

حتی خواستم باهاش در این مورد حرف بزنم یا نانزدی را بهم بزنم چند تفر از فامیل گفتن بعدا خوب میشه و نکن این کار را زشته 

البته الان یادم میاد میگم کاش به حرفشون گوش نمی کردم

خیلی وقتها به زور باید راصیش کنم لباس مورد علاقه من را بپوشه

اگه الان بهش چیزی نگم بخدا از این شلوارای پار چه ای و گشادها را نیخواد بپوشه لباسای گشاد و تیره

دوران عقد یکم عوص شد و تیپش را رعایت میکرد بعد عروسی هم بد نبود ولی یکم گذشت عین دوران مجردیش شد تا اینکه با اعتراصای من روبرو شد یه وقتایی حاضر نمیشدم میرم دکتر بیاد باهام تو میگفتم بهش بخاطر لباسات خجالت میکشم بازم الان خیلی بهتر شده از این لحاظ طوری بود که فامیل میگفتن چطور زنش داتشگاه رفته اس پس شوهرش برنمیاد 

ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز