داستانش طولانیه. ی زنهس ک خیلی زندگیش تکراری شده و پولدار هم هستن و بچه دارن و مرده هی بهش خیانت میکنه ولی برا زنه عادیه چون نگهداری از بچهها رو وظیفش میدونه و داره بی تفاوت زندگیشو میکنه و عاشقی یادش رفته. بعد ی روز تصمیم میگیره ی کاری بکنه ک مفید باشه، میشه ویراستار ی مجله. براش ی داستان میفرستن ک بخونه و نقد کنه، داستانه در مورد شمس و مولاناس. زنه ب نویسندهه ک گمنام بوده ایمیل میزنه در مورد کتاب سوال کنه هی ادامه میدن ایمیلو تا اینکه عاشق نویسندهه میشه. تو کتابه هم همش حرف اینه ک دنبال عشق برو و اگه عاشق نباشی الی بلی! بعد زنه خانوادشو ول میکنه میره با نویسندهه با اینکه میدونسته بیماره و دو سه سال بیشتر زنده نمیمونه. خلاصه از ی زن خانه دار خونه نشین تبدیل میشه ب ی زن جسور، مثلا جسور!