من دو ساله که اومدم خونه خودم. اون موقع خانواده شوهرم خیلی اذیت کردند موقع عروسی گرفتن. هرجا هم که واسه خرید میخواستیم بریم همشون میومدن و نظر میدادن. خرید شب چله. خرید عروسی. لباس عروس. آینه شمعدون. همه چی
اون موقع شوهرم کلی اصرار کرد که عروسی نگیریم و پولشو بهمون بدن که بزاریم رو پولمون و خونه بگیریم ولی پدرشوهرم اصلا رضایت نداد و گفت اگه عروسی نگیری پول هم بهت نمیدم من این پول و فقط برای مراسم میدم. خلاصه که من از موقع عروسیم خاطره های خوبی ندارم
حالا برادرشوهرم یک سال و نیم هست که عقد کرده و الان تمام وسیله هاشون آماده س. گفتن ما عروسی نمیخوایم پولشو بهمون بدید. خانواده شوهرمم موافقت کردند. بماند که سه برابر پولی که واسه ما خرج کردن و دارن بهشون میدن و جاریم لباس عروس و آتلیه و آرایشگاه میخواد بره. بماند که تمام خریداشونو تنها دونفری رفتن.
یه چیز دیگه هم خیلیییی رو دلم مونده یخچال با شوهرم بود من گفتم ساید بخریم پدرشوهرم گفت از الان زوده شما بخواین ساید بخرید حالا اون موقع ساید 4 تومن بود ما یخچال مون رو 3 تومن خریدیم. فقط واسه اینکه با من لجبازی کنن. حالا برادرشوهر م رفته ساید خریده 16 میلیون کلی هم پز میده
هیچ وقت نمیبخشمشون دلم خیلی گرفته این روزا