مامانم از بچگی خیلی اذیتا شده ۱۷سالگی شوهرکرد و هیچ ا زندکی نمیدونست ننجونم تا بخواد بهش ی چیز یاد بده هی زده تو سرش و اونو خورد کرده بابامم که خیلی بچه ننه هست و حالا بعد ۲۶ سال از زندگیشون هنوزم حرفاشون حتی خصوصیا رو میره به مامانش میگه تازه من و داداشم شیره به شیره بودم همش من از ننجونم کتک خوردم به خاطر اینکه دختر بودم 😔حالا بابام دیگه نمیره سر کار و با ۳ تا بچه تو خونه و مهمونای زیاد امروز آمدیم خاکسپاری فامیلامون تو راه داداشم هر حرف و ناسزایی به مامانم گفت😢دلم شکست برا مامانم آخه همه باید خوردش کنن یعنی خیلی جلو خودما گرفتم که گریه نکنم مامانم میره خونه کاری تا خرجشون رو در بیارن به خدا خورد شدن مامانم رو با ذره ذره سلولای بدنم درک کردم
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
اشکال نزاره از این به بعد هوای مامانتو داشته باش هرکی هرچی بهش گفت جوابشو بده
رو کلمه دوست دارم رمز گذاشتیم مثلا وقتی جلوی جمع نمیشه بگه دوسم داره میگه هوا چقد گرمه از این دیونه بازیا که هر کس تو رابطه اش داره:)شاید وقتایی که بیرون بودیم روزی صد بار گرمش میشه ! حتی یادمه یروز برف میومد و باهاش قهر بودم و با فاصله از هم راه میرفتیم وسط خیابون یهو داد زد و گفت< ای خدا خودت شاهدی که چقدر گرمه >کسایی که دورو برمون بودن با تعجب نگاش کردن فقط من بودم که گفتم منم گرممه(:❤ رمز واقعی منو شوهرم