خانوما من امسال عید نرفتم خونه فامیلای شوهرم ۷ ماهه عروسی کردیم هیچکدوم ن اومدن خونمون ن پاگشا کردن منم ب شوهرم گفتم واسه چی بریم
حالا دیشب ب من زنگ زد بریم خونه دخترعموم گفتم باشه حالا هر وقت اومد میگم نریم
اومد گف مادرم اینا میرفتن منم ب شوخی گفتم میایم مامانم گف چرا ب شوخی بیاین خب شوهرمم گفته نه چیکار دارم اونا نیومدن مادرش گفته یادت رفته خدمتت تموم شد با کادو شیرینی اومدن حالا خوددانی
منم ب شوهرم گفتم باشه بریم
اقا برگشتنی دو دسته شدیم اول اقایون اومدن با اسانسور پایین بعد ما خانوما تو اسانسور مادرشوهرم گف اره شوهرت خودش گفته بود هر وقت رفتین خونه مینا اینا ب ما هم بگین ما بیایم
منم برگشتم گفتم اتفاقا پسرت گفته من نمیخاسم برم مامانم اینا رو گفت بهم
مادرشوهرمم ی لحطه گفت ن قفل کردو فلان دیگه رفتیم سوار ماشین هر کی بره خونش
خب برید عزیزم عیبی نداره شما کوچیکترید برید تا اونهام بیان
تو ماشین ب شوهرم گفتم تو مگه نگفتی مامانت گفته بیاین
گفت چرا گفتم اخه مادرت بدون اینکه من چیزی بگم گف تو خواسته بودی بری
شوهرمم گف مامانم میخاسه حسن نیت کنه رابطمونو خوب نشون بده
منم گفتم اصلا کار خوبی نیس
بچه ها قبلا هم اینحوری دروغ گفته ما رو عروسی برده ک اصلا دعوت نبودیم الکی گفته واسه شمام کارت دادن گفتن حتما بیارینشون
من ازی اخلاق خیلی بدم میاد
ضمن اینکه خونه مادرپدرمم عید نرفتن
واسه خودم تاپیک زدم😐
راستش منم جای شما بودم نمیرفتم
شما کارتو خوب بلدی دیگه راهنمایی نیازی نداری
از این به بعد تا کسی مستقیما دعوتت نکرده نرو... به حرفاشم گوش نده بگو من خودم حساب کتاب همه رفت و آمدا رو دارم
در اینجا هم کارتو درست انجام دادی...
اون باید اول میرفته عید دیدنی که نرفته
سال بعد هم به بابات بگو دیگه زنگم نزنه
عیادتم دیگه نرن..
منم در هر جا که تو رسم و رسومات کم گذاشتن منم از پدر و مادرم خواستم کم بذارن.. من روز اول عید پدر و مادرمو بردم عید دیدنیشون اونا روز دهم اومدن..
سال بعد روز دهم میرن احتمالا اونا دیگه دیدنی پس ندن
سال بعدشم دیگه نمیرن .. راحت.. حرف و حدیث کمتر
