2733
2734

ببین منم به همین مشکل خورده بودم.😢خانمای اینجا بهم دکترساینا رو معرفی کردن و منم از یکی از دکتراش ویزیت آنلاین گرفتم از خونه. و خیلی راضی بودم و مسالمم حل شد😍 بیا اینم لینکش ایشالا که مشکل توهم حل بشه😘

من و برادرم با مادربزرگم بودیم مادربزرگم پیر بود مجبور بودم هم درس بخونم و هم کارای خونه رو بکنم معدل ۲۰ بودم  در سن ۱۳ سالگی عاشق پسر عمم شدم یه بار رفتم خونشون تنها بود شانسن من گرف به زور ماچ کرد دستم گرف میذاشت رو ....بدش ازش فراری بودم هیچ وقت نرفتم خونشون فک میکرد مثل مادرمم با هیچ کس تو فامیل کار نداشتم خودم بودم و خونه داری من خیلی سختی کشیدم سوختم خیلی شبا با گریه صبح کردم خدا نمیدونم چجوری زندم نگه داشت؟؟؟؟؟؟ ولی هیچ وقت فکر خودکشی نکردم نفرت بود سراسر وجودم خیلیم با مادر بزرگم دعوا میکردم کوچکترین کاری میکردم میگفت توام دختر اون هرزه ای و دعوا میشد و من با این حال معدم ۱۹ پایین نمیومد درس واسم گریز بود فرار بود از فکر و خیال

نفسم =همسرم و پسرم
2728

پدرم اخ اخ پدرم بعد اون زن هرزه بازم معتاد بود ولی کمتر کرده بود و به زور و قرض تونستیم یک طبقه خونه درست کنیم بماند که پای پدرم شکست مجبور شد پلاتین بزاره پاش مام رفتیم خونه عموم اونجا با پسر عموم خیلی خوب بودم با کوچیکه ۳ تا بچه بودن بعد ی روز زنعموم پسر عمو کوچیکم که۱۶ سالش بود پر کرد یهو پسرش از در وارد شد انقدر کتکم زد انقدر زد انشالله دستش بشکنه امیدوارم جزغاله بشه دستاش هیچوقت نرفتم خونشون البته تا ۳ سال نرفتم بعرش مجبور شدم برم بعدش اونروز همه چیزمون جمع کردیم رفتیم خونه اجاره کردیم

نفسم =همسرم و پسرم

اونجا موندیم و من بازم خام پسر عمم شدم ولی دیگه نمیرفتم پیشش گوشی داد با گوشی حرف میزدیم ی بار برادرم فهمید با کمربند سیاه و کبودم کرد ..... ولی بازم باهاش حرف میزدم درسمم عالی بودا رفتم رشته تجربی با معدل ۱۹.۸۷ 

ببخشید طولانی شد...

نفسم =همسرم و پسرم
2738

در این بین فهمیدیم کلیه های پدرم هر دوش از بین رفته دوم دبیرستان بودم همیشه قرض داشتیم با اینکه پدرم کار میکرد ولی همیشه قرض داشتیم خلاصه رف کع دیالیز بشه اون هرزه هم فقط واسه نفقه زنگ میزد پدرم و هیچ وقت حالمونم نپرسید یه بار باهاش که زنگ زد پدرم حرف زدم جواب دادم گوشی پدرم حتی نپرسید چطوری گف بابات کجاست؟؟؟؟؟😑😑😑😑😑

یعنی هیچ وقت براش مهم نبودم من دختر بودم کلی نیاز داشتم و با یک زن پیر روبه رو بودم بازم خام پسرعمم شدم

نفسم =همسرم و پسرم

پسر عمم جدی شد بعد مدتی خانوادش اومدن جلو و من‌بع دلیل وابستگی زیاد بهش نامزد کردم پسر خوبی بود ماشین داشت کار داشت و قرار شد واحد پایین خونشون باشیم در سن ۱۷ سالگی نامزد کردم پدرمم عمل پیوند کلیه کرد درست یکسال بعر عروسی کردم الانم دو سال ازدواج کردم  یک پسرم دارم پدرم با خانومی ازدواج کرد خداروشکر الان تقریبا خوشبختیم ولی از اون هرزه خبری ندارم

نفسم =همسرم و پسرم

عجب زندگی سختی داشتی البته اگه سرکارمون نذاشته باشی

خدایا ازت دوتا درخواست دارم اولیش اینکه خانواده ی عزیزمو برام سالم حفظ کنی دومیش اینکه زودتر به جمعمون یه گل پسرم اضافه کنی      
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687