یه دوستی دارم با یه پسر بیکار که بهداشت خانواده خونده بود ازدواج کرد،دو سال عقد بود،یه سال بعد عروسیشم خودشو وسایلش خونه مادرشوهرش بود،باردار شد...بازم شوهرش بیکار بود (البته باباش کندو زبورعسل داشت یه مدت باباباش کار میکرد،) الان سه چهارساله تهران کار پیدا کرده تو یه بیمارستان و خونه و ماشین خریدن،دوتام بچه داره...راضیهاز زندگیش خداروشکر...ان مع العسر یسرا...