۹سال یک همسایه بالا سرمون عذابمون داد زمان کمی نیستدوبار بهش کلا تذکر دادیم و اومد پایین تو پله ها ابروزی کرد... حالا چه کار می کرد!! از ساعت۱شب تا ۴ صبح اره می کردن و فکر کنم منبت کاری چیزی... ماه رمضان می خواستیم ساعت۱۱بخوابیم ساعت ۲.۳۰صبح با هاون می کوبید. مامانم بهش گفت دخترم حالش بده گفت به من چه دلم درد می کنه دارم دارو می کوبم.. نمی دونی یه روزایی فقط با یه چیزی که شبیه پتک بود می کوبید کف خونش دیوارا تکون می خورد. نمی دونم چه می کرد. تا صاحب نوه شد و وقتی خیالش راحت شد نوش به اندازه کافی بدو بدو می کنه خوشحالتر. من مریض شدم کاملا عصبی. اب اشغال اب کثیف ودحتی مدفوع ادرار هم در خونمون می ریخت خودم با چشمام دیدم. سالها کارش همین بود