بچه ها تو عيد يكم با شوهرم بحث هاي گلايه مندي و انتقادي داشتم، خيلي اذيتم ميكرد خانوادش...
اونم همه رو قبول كرد..
اينم بگم كه چون بچه دار نميشم و شرايط بحراني شده، خيلي مص كوزت حرف ميزنم
با كلي صغري كبري چيدن
كه بهش زياد برنخوره...
از اون روز هرچي قربون صدقش ميرم
هرچي براش پيام هاي خوشگل ميفرستم
هركاري ميكنم
جواب ميده ولي جواب محبتارو نميده،
مثلا شصتا بهش بوس ميفرستم
اونم ميگه مرسي..توخونه هم ميره بيرون شب مياد ميخابه.. نميدونم ب جدايي فكر ميكنه
يا دلش برام ميسوزه
نظرتون چيه؟ بهش بگم چرا اينجوري ميكني
يا خودمو بزنم ب اون راه تا از خر شيطون بياد پايين؟