ببخشید دوستان از دیروز تا حالا یه ریز دارم تاپیک میزنم بخدا خیلی تو عذابم و دستم بستست
شوهر م سر خونوادش خیلی آزارم میده دیروز کلی کتکم زد ولی جاش نمونده فقط درد داره کلی هم بدو بیراه بهم گفت حرفهایی زد که آدم به زنی که مادر بچه هاش و هنوز تو خونش نمیگه خیلی خرد شدم اون رفت
خواهرش اومد خونم اونم افترا بست دوبار بهم حمله کرد کلی فحش داد بهم گفت منت برادرم کشیدی آوردیم بهت نون بدیم ایشالله بچه هات تو کوچه بزرگ بشن هنوز ازدواج نکرده بودی میومدی خونه ما درحالیکه دروغ محضه اینو شوهرمم بهم گفت این معلومه دست به یکی هستن یه چیزی بهم گفت خیلی خیلی ناراحتم کرده
شوهرم با برادرش تو بالا شهر زمین خریده قرار بود آپارتمان بسازن بعد سر همین اختلافمون که باعثش مادر کثیفشه رفته به اونا گفته آپارتمان اونجا نمیسازم فقط به خاطر زنم که لیاقتشو نداره خدا شاهده تو هیچ چیزش چشم ندارم بارها و بارها دستی بهش پول دادم 3 میلیون دادم مادرش النگو خرید واقعا حقم این حرفه بابت این حرفش بشدت ناراحتم
شوهرم قبول نمیکنه که خواهرش اینارو بهم گفته چون طرف اوناست هیچ وقت سمت من نبوده از یه طرفم جاریم این وسط موش میدوونه کلی دروغ میبافه بهشون میگه اوناهم باور میکنن الخصوص شوهرم دیروز یکساعت داشت شوهرمو پر میکرد نمیتونم از بچه هام بگذرم همشون دست به یکی کردن آخه گناه من فقط انتخاب اشتباهمه چیکار کنم چرا خدا اینارو نمیببنه