اومدیم خونه مادربزرگ شوهرم
خواهرشوهر مجردم اینجا زمین داره
پسرم خوابیده بود من کنار شوهرم نشسته بودم میحرفیدیم
اومد گفت پاشو بریم زمین منو ببینیم .بعد شوهرمم فوری از جا پرید و رفت لباس پوشید
بر خلاف مواقعی کدمن بش میگم جایی بریم یک ساعت طولش میده به بهانه نماز و دسشویی و ..
بعدشم پا شدن رفتن.من چون پسرم خواب بود نمیتونستم برم
خیلی ازشون ناراحت شدممخصوصا از شوهرم