من یه دونه خواهر دارم که شهرستان زندگی میکنه. مامانم اینا رفتن مسافرت. خواهرمم اینجا تو شهر خودمون عروسی دعوت بود. دیروز زنگ زد گفت ما راه افتادیم. منم میخواستم برم عیددیدنی ولی نرفتم. کلی شام درست کردم و تدارک دیدم. شوهرم کلا خیلیییی به مهمون اهمیت میده. خلاصه بعدازظهر رسیدن و اومدن خونمون. بعد نیم ساعت شوهر خواهرم گفت ماشینم خرابه میخوام برم تعمیرگاه به خواهرم گفت کی بیام دنبالتون؟ گفتم وا من شام درست کردم بیاین شام بخورین (مامانم کلید خونشون و گذاشته بود که شب برن اونجا بخوابن راحت باشن).شوهر خواهرم رفت و ساعت 9 شد به خواهرم گفتم ببین کی میاد شام بخوریم. هردفعه زنگ زد یه چیزی گفت. آخرش خواهرم گفت شام و بیار ما بخوریم هروقت اومد خودش میخوره. بعد شام دیدم خواهرم طفلی رفت تو اتاق خیلی ناراحت بود گفتم چی شده؟ گفت با دوستاش رفته بیرون از خودشم تو اینستاگرام لایو گذاشته 😑😑😑😑مست هم بود. آخرش ساعت 12 اومد دنبال خواهرم رفتن خونه مامانمم. خیلی از شوهرم خجالت کشیدم گفت مگه من خرم ما رو میپیچونه. یه شب نتونست تحمل کنه خونه خواهر زنش بمونه
خودمم خیلی اعصابم خورد شد