امروز همه خونه شون جمع بودیم.جاریم رفته بود توالت دیدم مادرشوهرم ب پدرشوهرم گفت ب فلانی عیدی بده(یعنی دختر من*
اونم پاشد رفت سریع تو اتاق ک مثلا عیدی بیاره.تو این لحظه ک اومد بیرون جاری از دسشویی اومد دیگه پدرشوهرم نشست رو مبلا.جاری ک رفت تو اشپزخونه بدو بدو عیدی رو اوردی .یجوری زیر پوستی دادش دستم عیدیو گفت بزارش تو جیبت .انگار ممیخواس مواد ردو بدل کنه...چرا اینقد از جاریم میترسن اخه
کلا جاریم تو خونه شون همش اینطوریه😠😠😠😠😠😠 همه هم ازش میترسن.همش تو قیافه اس انگار با همه قهره