2737
2734

چند ساعته دل دل میکنم تاپیک بزنم یا نه 

اخر زدم فقط حوصله کل کل تیکه و کنایه ندارم خواهرانه راهنمایی میخام  

 نزدیکه دوماهه میرم دندون پزشکی پیش ی دکتر جدید(قبلا پیش ی دکتر مسن میرفتم کا کارش و اخلاقش محشر بود بنده خدا سکته کرد و تو کماست)از دیروزحس بدی گرفتم میگم نکنه اینم بشه مثل داستان اون استندم نمیدونم من زیادی خوشبینم یا مثل جریان استند دارم اشتباه میکنم میشه لطفاکمکم کنین الان میگم قضیه رو

من این روزا ی حال دیگه ای دارم......جهان من لباس تازه میپوشه...‌‌منو تو دیگه تنها نیستیم چون که....خداباما نشسته چای مینوشه.....

میگن دکتر محرمه منم اصلا مشکلی با این قضایا نداشتم ولی از دیروز حالم بده ی حس خیلی خیلی بد دارم ی دندون پزشک اقای جوونی هم هست همکار همسرم معرفی کرد که کارش حرف نداره و چون من خیلی ترسوام دکتر خوش اخلاقیه و میتونه با من کنار بیاد(دست خودم نیس فوبیا دندون پزشکی دارم بخدا از در که تو میرم مثل بید میلرزم و یخ میزنم استرط بیش از حد میگیرم )

من این روزا ی حال دیگه ای دارم......جهان من لباس تازه میپوشه...‌‌منو تو دیگه تنها نیستیم چون که....خداباما نشسته چای مینوشه.....

ببین منم به همین مشکل خورده بودم.😢خانمای اینجا بهم دکترساینا رو معرفی کردن و منم از یکی از دکتراش ویزیت آنلاین گرفتم از خونه. و خیلی راضی بودم و مسالمم حل شد😍 بیا اینم لینکش ایشالا که مشکل توهم حل بشه😘

خلاصه دوماه پیش رفتم وقت نداشتن دیگه دید اوضاع دندونم خرابه تراشید و پانسمان کرد هرچقدم وول خوردم و ترسیدم باشوخی و خنده رد کرد و اومدیم خونه هفته بعدش وقت داد برا پرکردن که رفتیم با شوهرم گفت چه چشای خوشرنگی داری چند سالته و چرا انقدر ترسویی و گذشت تا باز وقت داد برای عصب کشی رفتم واقعا میترسیدم تا حالا انجام نداده بودم مثل بید میلرزیدم بی حسی ام کم زد حین کار درد گرفت دبگه دست از کار کشید و محکم دستهام رو گرفت گفت چرا انقدر یخی ی۱۰دقیقه ای دست نگه داشت ولی دستهام رو ول نمیکرد تو دستش بود مدامم نوازش میکرد مثلا استرسم کم شه بعد ب مرحله عصب کشی کرد گفت بقیش بمونه مرحله بعد نمیخام اذیت شی هرچیم گفتم تمومش کن بره گفت نمیشه باز هفته بعد وقت داد اومدم این سری قشسم خوردم اصلا استرسمو بروز ندم

من این روزا ی حال دیگه ای دارم......جهان من لباس تازه میپوشه...‌‌منو تو دیگه تنها نیستیم چون که....خداباما نشسته چای مینوشه.....
2728

: تا رسیدم خلوتم بود امپول رو زد گفت همینجا بمون تا بی حس شه(اخه همیشه میرفتم بیرون بی حس میشد میومدم تو اتاق) بعدم شروع کرد ی تیکه از موهامو دیت گرفت گفت چه موهای خوشرنگی داری منکه انگار مجسمه بودم انقدر استرس داشتم لال شده بودم هیچی نگفتم همسرم خاست بیاد داخل تا درو باز کرد گفت شما بیرون باشید اقا خلاصه عصب کشی کرد و در چند دقیقه یبار هم دست از کارش میکشید دستامو میگرفت میگفت باز که یخی تو میخای صبر کنم غش نکنی بمونی رو دستم ازین چرتو پرتا بلاخره تموم شد خودش بلند شد دستمو گرفت کشید بلندم کرد همچین کشید کم مونده بود بیوفتم تو بغلش😑 رفتیم خونه همسرم اصرار ک باید بری دندونتو ک جراحی میخاد انجام بده منم ترسوام وحشتناک دوسال بود مسکن و انتی بیوتیک میخوردم گفتم از دکتره خوشم نمیاد ی جوریه زیادی راحته جدی نگرفت گفت ای بابا بهانه نیار دیگه یا میگی بد اخلاقن اینم ک باهات کنار اومده میگی خوشم نمیاد تا بلاخره دیدم ازم ناراحت شد گفتم باشه بریم رفتیم نوبت بگیریم منشیش گفت بعد عید فقط ی عکس بگیر ببر نشون دکتر بده عکسو گرفت و بردیم تو گفت بشین ی نیم ساعتی الان انجام میدم که تاپیکم زدم اینجا ک میترسم

من این روزا ی حال دیگه ای دارم......جهان من لباس تازه میپوشه...‌‌منو تو دیگه تنها نیستیم چون که....خداباما نشسته چای مینوشه.....
2738
خلاصه دوماه پیش رفتم وقت نداشتن دیگه دید اوضاع دندونم خرابه تراشید و پانسمان کرد هرچقدم وول خوردم و ...

عزیزم راحت گذشتی دستتو بگیره؟حالا گفتن دکتر محرمه ولی نه تا این حد 

به قول جان میلتون: ذهن در جای خودش، می‌تونه از جهنم یک بهشت و از بهشت یک جهنم بسازه....قدرت ذهنتو دست کم نگیر.

: قشنگ لرز گرفتم و زدم زیر گریه تمام مریضها ابن بود قیافشون😳😳 احتمالا فکرکرده بودن دندون درد دارم😓 رفتم امپول بی حسی بزنه ی خانومی هم جراحی داشت ک بهش گفت از رو میز دستمال وردار رژتو پاک کن دیگه نوبت من شد رفتم داخل گفت دراز بکش خودش دستمال ورداشت رژمو پاک کرد انقدرم لفتش میداد و اروم پاک میکرد واقعا معذب شده بودم چشام اشکی بود دستکشهاشو دراورد پاک کرد با دستش زل زده بود به صورتم با لبخند هیچی هم نمیگفت دیگه اخمام رعت تو هم گفتم شروع نمیکنین که شروع کرد جراحی تموم شد اومدم بلند شم سریع گفت ن دراز بکش ی وقت سرت گیج نره موهامو مرتب کرد تل سرم افتاد بود درست کرد گفت بزار کمکت کنم منم تو دهنم باند بود نشد بگم لازم نکرده دستشو گزاشت پشت سرم و اروم بلند کرد بعدم دستمو گرفت تا دم در برد تا قبل این مشکلی با کاراش نداشتم ولی اینحا واقعا داشت حالم بهم میخورد حس میکردم توجهش بیش ازحده داره به بهانه ترسم زیاده روی میکنه نمیدونم حسم درسته یا ن کمکم کنین بخدا مدام خیره بود تو چشام من همش نگاهمو میدزدیدم به اطراف نگا میکردم یبارم روم نشد تو چشاش نگا کنم جواب سوالهای چرتو پرتشو و خنده هاشو با ی جواب اره یا ن میدادم بدون کوچکترین لبخندی شاید به گفته همکار شوهرم واقعا خوش اخلاقه من بدبین شدم نمیدونم دندون پزشکهایی ک شما میرید هم این مدلین یا شانس گنده منه فردا نوبت داده باز برای جرم گیری دندون هام استرس رفتارشو دارم میگم نکنه منظوری داره اعصابم خرده توروخدا خواهرانه بگید چه کنم

من این روزا ی حال دیگه ای دارم......جهان من لباس تازه میپوشه...‌‌منو تو دیگه تنها نیستیم چون که....خداباما نشسته چای مینوشه.....
خلاصه دوماه پیش رفتم وقت نداشتن دیگه دید اوضاع دندونم خرابه تراشید و پانسمان کرد هرچقدم وول خوردم و ...

دستتو گرفت 😐من یه دندونپزشک اشنا میرم از بابام بزرگتره فامیلم هست خیلی ادم شوخیه بعد دستشو مشت کرد گذاست زیر فکم که بتونه پر کنه دندونمو بدم اومد حس بد  داشتم  

چو قناری به قفس یا چو پرستو به سفر؟                                 هیچ یک من چو کبوتر نه رهایم نه اسیر🙂                                  چیزی که وحشتناک بود حس می کردم                                                 نه زندهِ زنده هستم نه مُردهِ مرده  💔بهترین هرکس اون چیزیه که خودش دوست داره‌یه زوج جوون دیدین نگید " عه تو که از همسرت خیلی سرتری"دوستتون یه لباس خرید نگید "رنگ بهتر نداشت؟" و...بقیه که نباید به سلیقه ما زندگی کنن!کاری نکنیم که اطرافیانمون از ترس حرفای ما قید دوست داشتن هاشونو بزنن..تو زندگی آدما همیشه مرز های باریکی وجود دارن بین رک بودن و بیشعوری ، بین احترام و چاپلوسی ، بین اعتماد به نفس و خود شیفتگی ...این مرزها تعیین کننده ی بزرگی آدماست یادشون بگیریم.
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687
داغ ترین های تاپیک های امروز