سلام،، این داستان عاشق شدن یکی از دوستان نزدیکمه میخوام دیدگاهتان رو بگید،
دوست من از همسر اولش جدا شده و چند وقته با این آقا آشنا شده
اوایل همه چی خوب بود بینشون حتی رابطه مثل زن و شوهرا هم باهم داشتن
تا اینکه تقریبا چند ماه بعد از آشنایی این آقا میگه پدرم خواستن خواستگاری دخترر عمم برن و منم نمیتونم رو حرف خانواده حرفی بزنم
با این حال با دوست من هم همچنان رابطه داشتن و همچنین قول و قرار با دختر عمه هم سر جاش بوده
دوستم میگه خیلی به این آقا علاقه منده طوری که یک بار که کات کرده بودن تا سر حد مرگ رفته بود دوستم
الان یکسال از این آشنایی میگذره و پسره مرتب اصرار به جدایی داره اما دوستم نمیپذیره
البته الان یک ماهه این آقا دیگه چیزی از جدایی نگفته و گاهی دوستت دارم و جملات عاشقانه میگه که خیلی این حرفا ازش بعید بوده تا الان
به نظرتون امیدی هست راه چاره چیه؟؟؟