شوهرم اون اخلاق های بدی رو که تو اطرافیان دیده بودم نداره ولی خب یه اخلاق های بد دیگه داره
مثلا تو یه سری چیزا خیلی بیخیاله مثلا تو باد و بارون بچه ۱۰ماهه رو با یک لا لباس میبره بیرون.میاد خونه لباس خودش عوض نمیکنه. چند بار مریض کرده بچمو حتی دست بچم سوخت تاول زد گفتم ببریمش دکتر گفت نمیخواد خوب میشع خودش،هر کی بهش هر چی بگه جواب نمیده فقط جواب منو میده.یا میگم مواظب بچه باش من شام بپزم میام میبینم بچه داره میره سراغ آبمیوه گیری.یه چیزی رو هر روز یه سال بعش بکی هر روز میگه باشه و بعد یادم رفت.مثلا کمد خونه و شیر آب خراب بود ۸ماه هر روز میگفتم انجام نداد آخر مامانم اومد درست کرد.بعد من به لباسام خیلی گیر میده.انتظار داره همه گشاد باشن و تا زانو برسن در صورتی که مهمترین چیز برای من اینه که خوشگل تیپ بزنم
بعد از خانوادشم ناراضیم ولی همش میگه اینا متوجه نمیشن و نمیفهمن تو ببخش
بخاطر بچه مجبور شدم از سر کار بیام بیرون خونه نشین شدم عصبی هم هستم این روزها.اونم تو شرکت دوستش کار میکنه تو شرکت وقت های اضافی بازی میکنن و اینا اعصابم بهم میریزه انقدر بهش بیرون خوش میگذره من همش خونم.خونه رو هم هر روز تمیز میکنیم باز فرداش نامرتبه جا هم کمه ۶۰ متریه کلی وسیله داریم جا نمیشن زود بهم میریزه
کلا هم دوتا داداشن باباش وضعش خوبه داداشش ازش بزرگتر و مجرده پشت هم از بابا هه پول میگیره بعد شوهر من هنوز داره قسط شهریه دانشگاهشو خورد خورد میده باباش نمیده زیادم نبوده ها ما دستمون نیست
کلا هم تا یه وقت بچه میخوابه من میخوام استراحت کنم یا کار خونه رو برسم یا برم سر گوشی رابطه میخواد و کلا وقت ما سر همون میره
خوبی هم داره ها.مثلا بچه رو نگه میداره من برم دور .میشورتش بچه رو.ظرف میشوره جاروبرقی میکشه دستشویی و حمام رو فقط خودش میشوره و کلا کار خونه میکنه.از نظر مالی هم پول میاد و میره همه رو خبر دارم.با منم همیشه مهربونه
نصف وقتا احساس میکنم چرا اخه باش ازدواج کردم نصف وقتام حس میکنم وای چقدر خوشبختم
نمیدونم چیکار کنم.بدیش اینه بچه داره عصبی میشه انقدر سر بیخیالیش بحث کردیم.و اینکه همش حس میکنم باید حسرت شیک پوشیدن رو تا آخر عمر بکشم.حتی نمیزاره صورتم بند کنم یا موهامو کوتاه یا رنگ کنم