عزیزم حرف دل منو ردی، ای خدا رحم کن به من من در برابر عظمت کهکشان تو فقط یه تیکه گوشتم اندازه مشت دست مرا زنده کن به عشق و عاشق بمیران ،کمک کن رحم کن
اسم خواستگار میاد اولش غم میاد تو دلم بعد میگم وای چه خوب بعد که بصورت سنتی مادر خواهرشون میان میخوره تو ذوقم و گریههههههههه، به این نتیجه رسیدم هیچ معیاری نمیشه برای عشق مشخص کرد ، ازدواج سنتی تو کتم نمیره ، کاش مستقل بودم نه سربار خانواده ، اینطوری اختیارم دست خودم بود