2733
2734
برای نازی جون:
ماهبد مرکب از ماه + بد( پسوند اتصاف)
ماهپاره دارای زیبایی ای چون زیبا یی ماه
ماهدخت دختر زیبا چون ماه
ماهدیس آن که مانند ماه زیباست
ماهرخ ماهچهر
ماهگل ان که چون ماه و گل زیباستف زیبا روی
مهرآسا مانند خورشید
مهرسا مانند خورشید
مهرشید خورشید نورانی

نازی جون قرار بود اگه اسمی رو پسندیدی اون اسم رو برام بنویسی تا بدونم.ممنون
جور می کند خدا در و تخته را با هم. آنطور که تو و مرا... تو خاطره ساز و من خاطره باز


بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

اسامی پسرونه برای دابی عزیز:
آترینا: آترین - آذرین، نام پسر اوپَدرَم که به نوشته سنگ نوشته بیستون در زمان داریوش پادشاه هخامنشی در خوزستان یاغی شد و خود را پادشاه خوزستان خواند
آتیلا: نام پادشاه قبیله هون که امپراطوری روم شرقی را شکست داد٠
آراد: آراج - نام روز بیست و پنجم از هر ماه شمسی در ایران قدیم که در این روز نو پوشیدن را مبارک و سفر را شوم می دانند
آرتین: آرش،عاقل و زیرک، از شخصیتهای شاهنامه، نام پهلوان نامدار ایرانی در زمان منوچهر پادشاه پیشدادی که در تیراندازی بسیار توانا بوده است
آرسان: نام پسر اردشیر دوم پادشاه هخامنشی
آرشام: به معنی خرس و به معنی زور، دارای زور خرس پسر آریارمنه و پدر ویشتاسب از خاندان ‏هخامنشی
آرشان: نام پسر اردشیر دوم پادشاه هخامنشی
آرمان: آرزو، از شخصیتهای شاهنامه، نام سردار خسروپرویز پادشاه ساسانی
آرسام: آرشام،خرس،زورمند، دارای زور خرس پسر آریارمنه و پدر ویشتاسب از خاندان ‏هخامنشی
آرسین: پسر آریایی
آرتیمان: مرکب از آرتی به معنای پاک و مقدس بعلاوه مان به معنی تفکر و اندیشه، اندیشه مقدس ، تفکر پاک ، همچنین نام روستایی از توابع تویسرکان که زادگاه میر رضی الدین آرتیمانی از شاعران عهد صفوی است.
اهورا: در فرهنگ ایران باستان، خداوند
امیر کسری: مرکب از امیر(عربی) به معنای حاکم و فرمانروا + کسری(فارسی) به معنای خسرو و پادشاه است
آبتین: آبتین ، روح کامل-انسان نیکو کار - از شخصیتهای شاهنامه، نام پدر فریدون پادشاه پیشدادی
امیر پارسا: مرکب از امیر و پارسا ، حاکم خداترس
باربد: نام نوازنده نامدار دربار خسروپرویز پادشاه ساسانی
بردیا: نام دومین پسر کوروش پادشاه هخامنشی و برادر کمبوجیه
بهبد: مرکب از به (بهتر، خوبتر) + بد( پسوند اتصاف)
بهداد: آفریده خوب
بهدین: پیرو آیین زرتشتی
بهراد: مرکب از به (خوب یا بهتر) + راد (بخشنده)
بهرنگ: مرکب از به (بهتر، خوبتر) + رنگ
بهشاد: مرکب از به ( بهتر یا خوب) + شاد
پارسا: پرهیزکار، مؤمن
پاشا: پادشاه در امپراطوری عثمانی ،عنوان مقامات لشکری و کشوری
پدرام: سرسبز، خرم‌ ، شاد و خوش
پرهام: برهان قاطع براهیم ابراهیم را معرب آن دانسته است
پندار: فکر، اندیشه، وهم، گمان، ریشه پنداشتن
پوریا: نام پهلوان ایرانی معروف به پوریای ولی، نام اصلی وی محمود خوارزمی و متخلص به قتالی بوده است
پویا: آن که دارای حرکت و پیشروی است
پیروز: فاتح، فرخنده ، خوشحال، شاد ، نام چندتن از شخصیتهای شاهنامه از جمله نام یکی از دلاوران ایرانی در زمان ساسانیان
تیران: نام چند تن از پادشاهان سلسله اشکانی
تیرداد: نام چندتن از پادشاهان سلسله اشکانی
تیماس: جنگل، بیشه
داتیس: یکی از سرداران داریوش پادشاه هخامنشی
دارمان: از شخصیتهای شاهنامه، نام یکی از سرداران خسروپرویز پادشاه ساسانی
دامون: در گویش مازندران دامنه جنگل
رادین: بخشنده، جوانمرد
رامبد: نگهبان و پاسدار آرامش
راشا: راه عبور
رامان: نام وزیر کیقباد پادشاه کیانی
رایان: راهنما
رایمون: پسر باهوش
سارنگ: نام یکی از گوشه های موسیقی ایرانی
سام: آتش ، از شخصیتهای شاهنامه، نام پهلوان ایرانی پسر نریمان و پدر زال و جهان پهلوان شاهنامه در زمان منوچهر پادشاه پیشدادی
سام: داستان خوشایند - حدیث خوش
سامیا: نام ماه یازدهم از سال ایرانیان در زمان هخامنشیان
سامیار: کمک کننده به آتش محافظ آتش
سپنتا: اسپنتا - مقدس قابل ستایش
سپند: اسپند دانه سیاه و خوشبویی که برای دفع چشم زخم در آتش می ریزند
سپهر: آسمان
سورن: نام یکی از خاندانهای هفتگانه ممتاز در زمان اشکانیان
سورنا: نام سردار ایرانی در زمان اشکانیان
سورین: توانا، دلیر
سهند: نام کوهی آتشفشانی در آذربایجان
سینا: صفت مشبه از سنبیدن، سوراخ کننده،نام شبه جزیره ای کوهستانی در شمال شرقی مصر که حضرت موسی(ع) به پیامبری برگزیده شد و الواح دهگانه را خداوند به او نازل کرد، نام جد ابن سینا پزشک و دانشمند نامدار ایرانی
سوشا: سوشیانت ، نجات دهنده ، نام هریک از موعودهای دین زرتشتی که هر هزار سال یکی از آنها ظهور می کند
سدرا: نام درختی در آسمان هفتم بهشت
شایگان: مرد بزرگ - شایسته و شایان
شنتیا: فاتح پیروز از القاب حضرت علی
شهبد: شهبد (به ضم ب) مرکب از شه(شاه) + بد(صاحب،خداوند)؛ترکیب مرخم و به معنای شاه بزرگ و صاحب اختیار است
شهداد: داده شاه، نام بخشی از شهرستان کرمان، نام رودی در کرمان
شهراد: شاه بخشنده
شهران: از شخصیتهای شاهنامه، نام یکی از خردمندان ایرانی در زمان یزدگرد پادشاه ساسانی
شهروز: شاه روزگار یا داری بخت و روز شاه، نام سازی، نام شهری که خسروپرویز پادشاه ساسانی بنا کرد
شهنام: دارای نام شاهانه
شهیار: یاور و کمک کننده شاه، نام یکی از دانشمند زرتشتی در قرن یازدهم یزگردی
صدرا: مرکب از صدر (عربی به معنای بالا) + الف فاعلی (فارسی) - بالا برنده،ارج دهنده،نام حکیم محمدبن ابراهیم بن یحیی شیرازی معروف به ملاصدرا
طه: طهماسب
فربد: دارای شکوه و جلال، باشکوه، شکوهمند
فرداد: داده شکوه و جلال
فرزام: لایق، درخور، شایسته
فرزان: فرزانه خردمند، فرزانه
کارن: نام سردار لشکر مهرداد شاهزاده اشکانی که علیه اشک بیستم(گودرز) قیام کرد
کامیار: کامیاب
کسری: کسرا،معرب از فارسی، خسرو، نام انوشیروان پادشاه ساسانی، فرزند قباد
کیا: پادشاه سلطان
کیارش: از شخصیتهای شاهنامه، نام دومین پسر کیقباد پادشاه کیانی
ماکان: نام پسر کاکی از حکام مزندران در قرن چهارم
مانی: نام بنیانگذار آیین مانوی
ماهان: روشن و زیبا چون ماه، نام شهری در استان کرمان، نام پدر سهل از بزرگان مرو بنا به بعضی از نسخه های شاهنامه
مهان: بزرگان
مهراب: دوستدار آب،از شخصیتهای شاهنامه، نام پادشاه کابل از نوادگان ضحاک در زمان حکومت سام نریمان و پدر رودابه مادر رستم پهلوان شاهنامه
مهداد: داده ماه
مهراد: بخشنده بزرگ
مهربد: مرکب از مهر( خورشید) + بد( پسوند اتصاف)
مهرشاد: شادمهر، مرکب از شاد(خوشحال) + مهر( محبت یا خورشید) ،نام شهر یا مکانی در نیشابور
مهنام: دارای نام زیبا
ماندا: علم دانش ادارک شناخت - مندائیان مذهب مردمی صنعتگر و هنرمند ساکن جلگه خوزستان و حاشیه رود کارون است که در قرآن از آنان به صائبین نام برده شده است.
مهیار: یارماه
میکائیل: معرب از عبری به معنای کیست که شبیه خدا باشد؟ - یکی از فرشتگان مقرب خداوند که معروف است روزی زمینیان را می رساند
مهدیار: یارحضرت مهدی
مهرسام: پسر خونگرم و مهربان ، مرکب از مهربه معنای مهربانی یا خورشید و سام به معنای آتش است.
مهیاد: یاد و خاطره ماه، کسی که زیباییش یاد آور ماه است ، دارای چهره ای زیبا چون ماه
نریمان: از شخصیتهای شاهنامه، نام پدر سام جد رستم پهلوان شاهنامه
نیکان: منسوب به نیک
هومان: از شخصیتهای شاهنامه، نام پسر ویسه برادر پیران و از سپهسالاران افراسیاب تورانی
هومن: نیک اندیش
هیراد: کسی که چهره ای خوشحال و شاد دارد

لطفا در صورت انتخاب هر اسمی اون اسامی رو واسم بنویسید
جور می کند خدا در و تخته را با هم. آنطور که تو و مرا... تو خاطره ساز و من خاطره باز
سمان جان اسامی پسرون رو در جواب دابی گذاشتم همشون فارسی هستن بجز ترکیبی ها اگه اسمی رو پسندیدی بهم خبر بده اگه نه بگو تا اگه تونستم دوباره واست اسم بذارم
جور می کند خدا در و تخته را با هم. آنطور که تو و مرا... تو خاطره ساز و من خاطره باز
2742
برای سمانه جون:
آریانا: نامی که جغرافی دانان یونانی به قسمتی از ایران یعنی سرزمین آریایی ها داده بودند
آسا: زیور مایه زیبایی و آرایش - وقار و ثبات و تمکین و آسودگی
آلاله: شقایق،گلی به رنگ زرد سفید یا قرمز که انواع گوناگون خودرو و زینتی دارد
آناهیتا: ازبین برنده ناپاکی و پلیدی، نام ایزد آب که در اوستا به صورت دوشیزه ای بسیار زیبا و بلند بالا توصیف شده است
آناهید و آنیتا: آناهیتا،ازبین برنده ناپاکی و پلیدی، نام ایزد آب که در اوستا به صورت دوشیزه ای بسیار زیبا و بلند بالا توصیف شده است
آوا: صدایی که به آواز خوانده می شود یا از آلات موسیقی به گوش می رسد
آیسا(فارسی-ترکی): آی( ترکی) + سا(فارسی) زیبا، مانند ماه
آریسا: اریسا - ایرسا - رنگین کمان - همچنین به ریشه بوته سوسن کبود هم آریسا گوینداریسا - ایرسا - رنگین کمان - همچنین به ریشه بوته سوسن کبود هم آریسا گویند
آویسا: پاک و تمیز مانند آب
آرشیدا: بانوی درخشان آریایی - بانوی آراسته و درخشان - مرکب از آر + شید + الف تانیس - آر به دومعنی به کار می رود اول:مخفف آریایی و دیگری :مرخم آرا به معنای آراینده
بهدخت: مرکب از به (بهتر، خوبتر) + دخت (دختر)
بهرخ: آن که چهره ای خوب و زیبا دارد
پارمیس: پرمیس، نام دختر بردیا ونوه کوروش پادشاه هخامنشی -پارمیدا تغییر یافته نام اوستایی پرومیثه یا پرومیزد و به معنی بانوی دانا دانشمند یا بانوی پرمهر است
پرنیان: پارچه ابریشمی دارای نقش و نگار
تارا: ستاره
درسا: در(عربی) + سا(فارسی) مانند در، مانند مروارید
دیبا: نوعی پارچه ابریشمی معمولاً رنگین
سارینا: خالص،پاک
سانیا: در گویش مازندران سایه روشن جنگل
مبینا: مبین(عربی) + ا(فارسی) آشکارا
نازیلا: دختر طناز و عشوه گر

لطفا در صورت انتخاب نامهای انتخابی یا مورد پسندتون رو بهم اطلاع بدید.
سمانه جون اینها به نظر من قشنگترین اسامی دخترونه است
جور می کند خدا در و تخته را با هم. آنطور که تو و مرا... تو خاطره ساز و من خاطره باز
برای پرنیان عزیز:
پارمیدا فارسی,اوستایی-پهلوی پارمیس، نام دختر بردیا ونوه کوروش پادشاه هخامنشی -پارمیدا تغییر یافته نام اوستایی پرومیثه یا پرومیزد و به معنی بانوی دانا دانشمند یا بانوی پرمهر است
پارمیس فارسی پرمیس، نام دختر بردیا ونوه کوروش پادشاه هخامنشی -پارمیدا تغییر یافته نام اوستایی پرومیثه یا پرومیزد و به معنی بانوی دانا دانشمند یا بانوی پرمهر است
پانته آ یونانی نام همسر آبرداتاس که در زمان کوروش، پادشاه شوش بود
پانتی فارسی نام همسر آریاسب از سرداران کوروش پادشاه هخامنشی
پدیده فارسی آنچه اتفاق می افتد یا وجود دارد و می توان آن را تجربه کرد ، شخص، چیز، یا حادثه چشمگیر
پردیس فارسی فردوس ، باغ، بستان
پرگل فارسی (به فتح پ) هر یک از گلبرگهای گل
پرمیس فارسی پارمیس، نام دختر بردیا ونوه کوروش پادشاه هخامنشی -پارمیدا تغییر یافته نام اوستایی پرومیثه یا پرومیزد و به معنی بانوی دانا دانشمند یا بانوی پرمهر است
پرناز فارسی مرکب از پر + ناز( زیبا، قشنگ)
پرند فارسی پرن ، پارچه ابریشمی بدون نقش ونگار، حریر ساده
پرنیان فارسی پارچه ابریشمی دارای نقش و نگار
پریا فارسی زیبا چون پری
پریماه فارسی زیبا چون ماه و پری
پریناز فارسی دارای ناز و کرشمه ای چون پری
پگاه فارسی سپیده دم، صبح زود
پانیا فارسی محافظ نگهدارنده
ندا عربی صدای بلند، فریاد، بانگ
نسیم عربی بادملایم و خنک، باد بسیار آرام، بوی خوش
نغمه عربی آهنگ یا ملودی،آوازه
نفیسه عربی مؤنث نفیس
نگار فارسی نقش، تصویر، زیور، زینت، دختر یا زن زیباروی
نگین فارسی سنگ قیمتی و زینتی که بر روی انگشتر، گوشواره، و جز آنها کار می گذارند
نوا فارسی صدای آهنگین، نغمه،آواز، نام یکی از لحنهای قدیم موسیقی ایرانی
نورا فارسی,عربی نور(عربی) + ا(فارسی)، مؤنث انور درخشان، تابان
نیکا فارسی چه خوب است، خوشا، نام رودی در شمال ایران
ناریا کردی قاصدک

امیدوارم پسندیده باشی. اسم مورد پسندت رو بران بنویس
جور می کند خدا در و تخته را با هم. آنطور که تو و مرا... تو خاطره ساز و من خاطره باز
واسه مامی دخترا:
هادی(پسر) عربی هدایت کننده، راهنما،از نامهای خداوند،از القاب پیامبر(ص) و امام علی نقی(ع)
هاله(دختر) یونانی معرب از یونانی حلقه نورانی سفید یا رنگی که گاهی گرد ماه یا خورشید دیده می شود
هامی (پسر)فارسی سرگشته و حیران
هانا(دختر) کردی پناه، امید،نفس، فریاد
هانی عربی مرد دلسوز و مهربان - نام چندتن از مشاهیر عرب
هانیه عربی مؤنث هانی- مادر مهربان و دلسوز
هلیا(دختر) یونانی خورشید
هلینا یونانی هلن، فرانسه از یونانی روشنایی، نور، در اساطیر یونان همسر منلاس پادشاه اسپارت که جنگ تروا به خاطر او روی داد
همتا(دختر) فارسی نظیر، مانند
هومان(پسر) کردی خودمان (نگارش کردی : هۆمان)
هومن فارسی نیک اندیش
هیراد(پسر) فارسی کسی که چهره ای خوشحال و شاد دارد
هیربد(پسر) فارسی شاگرد-آموزنده-از شخصیتهای شاهنامه، نام دانایی پاکدل و کلیددار سراپرده کیکاووس پادشاه کیانی
هیلدا(دختر) لاتین نیرومند، قوی
هیوا(دختر) کردی فریاد ، صدای بلند

امیدوارم پسندیده باشی
جور می کند خدا در و تخته را با هم. آنطور که تو و مرا... تو خاطره ساز و من خاطره باز
2738
آوین عزیز:
سانیا: در گویش مازندران سایه روشن جنگل
سارینا: خالص،پاک
ساتیا فارسی از نامهای باستانی
سارا عبری شاهزاده خانم ،نام همسر ابراهیم(ع) و مادر اسحاق(ع)
ساینا فارسی سیمرغ، عنقا
سبا فارسی نام شهری در یمن که بلقیس ملکه انجا بوده است
سمن فارسی رازقی، یاسمن
سومیتا فارسی لطف و محبت، مهربانی
سها عربی نام کوچکترین ستاره ی دب اصغر که در قدیم چشم پزشکان از آن برای آزمون صحت بینایی استفاده می کرددند
سالی فارسی بی غم و سرخوش ، سالمند و دارای عمر طولانی ، نام روستایی حوالی خرم آباد
جور می کند خدا در و تخته را با هم. آنطور که تو و مرا... تو خاطره ساز و من خاطره باز
مهناز عزیز:
سارین فارسی نام روستایی در نزدیکی رفسنجان
سام فارسی آتش ، از شخصیتهای شاهنامه، نام پهلوان ایرانی پسر نریمان و پدر زال و جهان پهلوان شاهنامه در زمان منوچهر پادشاه پیشدادی
سام سنسکریت,فارسی داستان خوشایند - حدیث خوش
سامان فارسی سرزمین، ناحیه ، ترتیب و روش کاری، نظام، صبر، آرام و قرار، نام مؤسس سلسله سامانیان
سامر عربی قصه گو، افسانه سرا
سامی عربی عالی، بلندمرتبه
سامیار فارسی کمک کننده به آتش محافظ آتش
سامین فارسی نام روستایی در نزدیکی همدان
سپهر فارسی آسمان
سوما فارسی در گویش مازندران نهر آب
سهند فارسی نام کوهی آتشفشانی در آذربایجان
سهیل عربی روشنترین ستاره صورت فلکی سفینه
سدرا فارسی نام درختی در آسمان هفتم بهشت
ساما اوستایی-پهلوی سام ، سیاه ، منسوب به سام
جور می کند خدا در و تخته را با هم. آنطور که تو و مرا... تو خاطره ساز و من خاطره باز
مامان روستیک اسامی دخترونه زیادی گذاشتم توی همین تاپیک یه نگاهی بهشون بنداز شاید چیزی رو پسندیدی اگه پسندیدی حتما بهم خبر بده اگرم چیز خاصی مد نظرته بهم بگو تا کمکت کنم
جور می کند خدا در و تخته را با هم. آنطور که تو و مرا... تو خاطره ساز و من خاطره باز
مهشید عزیز:
آرسام فارسی آرشام،خرس،زورمند، دارای زور خرس پسر آریارمنه و پدر ویشتاسب از خاندان ‏هخامنشی
به نظر من اسم خیلی قشنگ و با مسماییه و در ضمن با کلاسه و البته جدید و کم.چون کسی زیاد آسام نمیذاره بیشتر آرشام میذارن اینم اطلاعات بیشتر که خواسته بودی:

ارسام (پارسی باستان: ARŠĀMA/اَرسامَه؛ یونانی:Arsmēs/اَرشَمِس؛ آرامی: ʾršm/عرشم) شاه پارس و فرزند آریارامن و پدر ویشتاسپ و پدر بزرگ داریوش کبیر پسرعموی کمبوجیه اول پدر کورش دوم بوده‌است.
ارشامه نامی است از زبان پارسی باستان به معانی دارنده دست نیرومند(دارنده دست خرس) یا دارنده قدرت خرس، شجاع، دلیر. در دوران معاصر، صورت‌های گوناگونی از این نام دوباره در میان ایرانیان رایج شده است: ارشام، آرشام، ارسام، آرسام، ارسامه.
جور می کند خدا در و تخته را با هم. آنطور که تو و مرا... تو خاطره ساز و من خاطره باز
هانای عزیز اسامی انتخابیت زیبا و بامعنی هستند من هم چندتا اسم بهت پیشنهاد میدم اینطور که فهمیدم از اسمهایی خوشت میاد که به الف ختم میشوند
سانیا: در گویش مازندران سایه روشن جنگل
سارینا: خالص،پاک
ساتیا فارسی از نامهای باستانی
ساینا فارسی سیمرغ، عنقا
نوا فارسی صدای آهنگین، نغمه،آواز، نام یکی از لحنهای قدیم موسیقی ایرانی
نورا فارسی,عربی نور(عربی) + ا(فارسی)، مؤنث انور درخشان، تابان
تارا: ستاره
درسا: در(عربی) + سا(فارسی) مانند در، مانند مروارید
دیبا: نوعی پارچه ابریشمی معمولاً رنگین
جور می کند خدا در و تخته را با هم. آنطور که تو و مرا... تو خاطره ساز و من خاطره باز
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741

جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته

کلاس نهمیها!

veronikq | 2 ثانیه پیش

خدمت جوانان

eejudjeje | 10 ثانیه پیش
2687
داغ ترین های تاپیک های امروز