با شوهرم سر یه سری مسائل بچگانه بحثم شد اونم لج کرد باهام منم باهاش لج کردم با لباسی که دوس نداره اومدم بیرون گفت اینجوری رفتی صاف برو خونه مامانت اینا
گفتم میرم ترسی ندارم
گفت بچه رو هم میارم میزارم
گفتم بچه رو هم نمیگیرم ازت
گفت همه چی رو خراب نکن
گفتم تو خراب کردی همه چیز رو
اومدم بیرون ساعت ۵ وقت دندون پزشکی دارم بعدش میخوام برم خونه مامانم یکم استرس دارم نمیدونم هنوز چی شده جدیه یا نه فقط میدونم اگر کم نیاوردم دور دور خودش میشد