پنجم بارداری ام ... چون دانشجوام کلاسام در روز خیلی طول میکشه مثلا از 8تا3عصریا گاهی5عصر اونم4روز توهفته... چون همش مجبورم بشینم شبا از کمردرد جون به لب میشم تازه وقتی میرسم خونه تازه باید شام درست کنم و ناهار فردامو آماده کنم
با این حال وقتی خونه میام هی مادرشوهرم صدام میزنه بیا بریم پیاده روی یا بریم مغازه هارو ببینیم و بریم خرید چون مرکز خرید هم نزدیکه میگه بیا پیاده بریم پیاده روی هم کنیم.. وقتی هم نرم ناراحت میشن یا اگر بگم نمیام هی میگن تنها خونه چکار میکنی ... خسته شدم دیگه ..چکار کنم
دیروز جاریمو بعد مدت ها دیدم انقدر لاغر شده بود از خواهر شوهرم پرسیدم چطور انقدر لاغر شده، بهم گفت از اپلیکیشن زیره رژیم گرفته، من که از کافه بازار دانلود کردم و شروع کردم لینکشو میزارم شمام شروع کنید تا الان که راضی بودم.
وضعیتت رو براشون بگو،و بگو خسته ای تازه از دانشگاه اومدی،چیزی برای ناراحت شدن اونا نیس که باید درک کنن
خدا جون من به بزرگیت و مهربونیت و اینکه هواموداشتی بارها و بارها پی بردم،،همینطور که با اون همه سختی و غیر ممکن ها من و عشقمو بهم رسوندی بعد چند سال،الان میدونم همین روزا ثمره عشقمون رو بهمون میدی،،من به بخشندگیت شک ندارم